عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد
لیلی و مجنون قصهی شیرینتری دارد
دیوان حافظ را شبی صد دفعه میبوسی
هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد
حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت
- عاشق که باشی - بیتهای محشری دارد
با خواندن بعضی غزلها تازه میفهمی
هر شاعری در سینهاش پیغمبری دارد
حرفِ دلت را با غزل خالی کنی سخت است
شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد
#بهمن_صباغ_زاده
عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد
لیلی و مجنون قصهی شیرینتری دارد
دیوان حافظ را شبی صد دفعه میبوسی
هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد
حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت
- عاشق که باشی - بیتهای محشری دارد
با خواندن بعضی غزلها تازه میفهمی
هر شاعری در سینهاش پیغمبری دارد
حرفِ دلت را با غزل حالی کنی سخت است
شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد
#بهمن_صباغ_زاده
عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد
لیلی و مجنون قصهی شیرینتری دارد
دیوان حافظ را شبی صد دفعه میبوسی
هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد
#بهمن_صباغ_زاده
🌾
هزار فلسفه دارد كسی که مجنون است
به ويژه آنكه جنون را به عشق مديون است
طلا كه هيچ، كه از اشک نيز پاکتر است
حسابِ هركه سرش از حساب بيرون است
خراب میشوم از ديدن و نديدن تو
كه چشمهای خمارِ تو مست و میگون است
غم ِ تو خونِ دلم را به شیشه ریخته است
تو لاك میزنی آرام و من دلم خون است
"ز گريه مردم چشمم نشسته است به خون
ببین که در طلبت حال مردمان چون است"
#بهمن_صباغ_زاده
هزار فلسفه دارد كسی که مجنون است
به ويژه آنكه جنون را به عشق مديون است
طلا كه هيچ، كه از اشک نيز پاکتر است
حسابِ هركه سرش از حساب بيرون است
خراب میشوم از ديدن و نديدن تو
كه چشمهای خمارِ تو مست و میگون است
غم ِ تو خونِ دلم را به شیشه ریخته است
تو لاك میزنی آرام و من دلم خون است
"ز گريه مردم چشمم نشسته است به خون
ببین که در طلبت حال مردمان چون است"
#بهمن_صباغ_زاده
عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد
لیلی و مجنون قصهی شیرینتری دارد
دیوان حافظ را شبی صد دفعه میبوسی
هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد
حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت
عاشق که باشی بیتهای محشری دارد
با خواندن بعضی غزلها تازه میفهمی
هر شاعری در سینهاش پیغمبری دارد
#بهمن_صباغ_زاده
تمام کرده خدا در لبت ملاحت را
دمیده است در آن لببهلب لطافت را
شکرتر از شکری و گلابتر ز گلاب
خودت بیا! که کند آب کار شربت را
پُرم ز عشقت و هر روز نیز عاشقتر
اضافه کردهای اکنون به عشق، عادت را
سپید شانهٔ تو صبح محشر است و باز
به شانه ریختهای موبهمو قیامت را
هوای خانه غزلبیز و من غزلبازم
تو نیز کرده غزلریز قدّ و قامت را
غزل هنوز هزاران غزل بغل دارد
اگر نگیری از این بیقرار فرصت را
#بهمن_صباغ_زاده
به کوچه آمَده بودَم کَمی هَوا بُخورَم
کِه چشم مَست تو را دِیدم و زَمین خُوردم...
#بهمن_صباغ_زاده
به اخمت خستگی در می رود ،لبخند لازم نیست
کنـــــار سینی چــــای تـــــو اصلا قند لازم نیست
همیشـه دوستت دارم ـ به جان مادرم ـ امــــا
تو از بس ساده ای ، خوش باوری ، سوگند لازم نیست
#بهمن_صباغ_زاده
هزار فلسفه دارد كسی که مجنون است
به ويژه آنكه جنون را بهعشق مديون است
خراب میشوم از ديدن و نديدن تو
كه چشمهای خمارِ تو مست و میگون است
#بهمن_صباغ_زاده
قرار بود غمم را به عشق چاره کنی
نه اینکه این دلِ خون را هزار پاره کنی
روا نبود که من در میانه خاک شوم
کنارِ گود تو بنشینی و نظاره کنی
دلم کنار نمی آید این جدایی را
نمیشود به همین راحتی کناره کنی
قرار بود که حافظ به خنده باز شود
نه اینکه اشک بریزی و استخاره کنی
مباد خرمنِ مویت ز اشک خیس شود
مباد دامنِ شب را پُر از ستاره کنی
رسید مژده که ایامِ غم نخواهد ماند
نشد که فال بگیری و زود پاره کنی ...
#بهمن_صباغ_زاده
به کوچه آمده بودم کمی هوا بخورم
که چشمِ مست تو را دیدم و زمین خوردم ..!
#بهمن_صباغ_زاده