eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتند: بی نصیب شده ست آدم از بهشت گفتم که سیب سرخ چه دارد کم از بهشت؟
گفتند: بی نصیب شده ست آدم از بهشت گفتم که سیب سرخ چه دارد کم از بهشت؟
این پرچمی که در همه دوران سر آمد است از انقلاب کاوه آهنگر آمده ست از گرگ و میش مبهم اسطوره های دور از روشنِ حماسه این کشور آمده ست در دستهای رستم دستان در اهتزاز بر شانه سیاوَش از آتش در آمده ست با سرخِ لعل و سبز ِزمرّد ،سپید دُر در جلوه زار عشق به صد زیور آمده ست خون دل از خیانت تاریخ خورده است از خاک و خون و خنجر و خاکسترآمده ست از آتش تو نیست هراسش که بارها ققنوس وار از دل آتش برٱمده ست در موج خیز حادثه افتاده است و باز خیزان به رزم معرکه ای دیگر ٱمده ست تنها نه با مَوالی مختار بوده است هر جای در حمایت حق با سر آمده ست با سربدارها به سرِ دار رفته است چنگیز در برابر او مضطر آمده ست گاهی برای قوّت قلب رییس علی در رزمگاه دشمن افسونگر آمده ست گاهی انیس جنگلیان بوده است و گاه مشروطه خواه را علمِ لشگر آمده ست حبل المتین وحدت مستضعفان شده ست آیینه دار هیمنه ی رهبر آمده ست در جبهه تیر و ترکش خمپاره خورده است شب زنده دار خلوت همسنگر آمده ست گاهی شده ست زینت تابوت لاله ای با رنگ و بوی دسته گلی پَر پَر آمده ست چون پرچمی که در کف سردار کربلاست گاهی مدافع حرم حیدر آمده ست زخم سنان دشمن و زخم زبان دوست از هر طرف به پیکر او خنجر آمده ست با این همه همیشه سرافراز و ماندگار در اهتزاز بر سر این کشور آمده ست
در شب چشم تو_ آیینه ی حیرانی ها_ عشق بارید و شدم محو پریشانی ها عشق بارید و من از آینه لبریز شدم هم از آنگونه که آیینه ز حیرانی ها من نمی ترسم از این خیس شدن ها که شده ست چشمم از حادثه عشق تو بارانی ها عشق چشمان مرا شست بدان گونه که شد پیش چشمم پیدا عالم پنهانی ها عشق و باران و شب چشم تو و خیس شدن و من_ این آینه گردان پریشانی ها_ خواستم از تو سخن ساز کنم امّا حیف سوخت در صاعقه ی عشق ، سخندانی ها بر من و سادگیم خُرده نگیرید که هست سادگی چاشنی ِ لحن خراسانی ها
دوباره شُرشُر ِ باران بهار آمده است بهار با غزلی آبدار آمده است به پیشوازِ عروس بهار ، فروردین، شکوفه بر سر هر شاخسار آمده است درخت رختِ نوِ عید را به تن کرده ست پرنده چهچهه زن نو نوار آمده است ببین چغوکِ * دلم را چه در هوس انداخت پرستویی که هواخواهِ سار آمده است اگر که دسته گلی داده ای به آب چه غم هزار دسته گلِ نو به بار آمده است کلید را برو از باغبان بگیر امروز که آنچه خار بیامد به کار آمده است درخت نیست! چمن نیست! باغ و باران نیست! خداست این همه در جلوه زار آمده است چغوک= گنجشک در گویش خراسانی ها
رمَضان آمده با مائده‌های برکاتش گل و اسپند بیاور به سلام و صلواتش رمَضان پنجره‌ای باز به گلزار تجلّی چشمه‌ای مست‌تر از جاری مِی آب حیاتش می‌نشیند لب هر غنچه به تسبیح و تبسّم عطر گل‌های جهان ریخته در صوم و صلاتش وقت شب‌خوانیِ شب بوست که در خلسه‌ی مستی می‌چکد شهد و شکر از نفحات کلماتش نیمه‌شب تا به سحر محو سماع است و تغزّل مولوی با فعلاتن فعلاتن فعلاتش بود از برکت شب‌های مناجات اگر آمد چشم حافظ به تماشاکده شاخ نباتش می‌برد هر دل از اطعام شب قدر نصیبی حیف بی‌بهره بمانی دل من ! از حسناتش
می کند مست علی زمزمه ی نام تو ما را چه شرابی است در این واژه ی مردانه ؟ خدا را همه ی زندگیت آینه ی وحی خدا شد روشن از آینه ات کن دل زنگاری ما را مثل یک صاعقه از ظلمت تاریخ گذشتی کی به دنبال شعاع تو بگردیم و کجا را؟ کی توان یافت شبیه تو دگر مرد مروّت کی توان یافت شبیه تو دگر مرد مدارا؟ مُردم از خوف و رجایی که به شمشیر تو دارم بنمایان پس از این سوء قضا حُسن قضارا کاشکی بودم در شهر تو ویرانه نشینی می کشیدی به سرم دست معطر به دعا را کاش می شد که غزال دل سرگشته ی من هم کشته ی پنجه ی عشق تو شود شیرشکارا ! داغ ،از حسرت ِ انگشتر اویم که نشانده ست به دلم غبطه ی خوشبخت ترین مرد گدا را 🌾🌸🌾
👌👌👌👌 🖤🍃 هرگز ندمیده ست چنین سرخ سپیده ای وایِ تو ای وایِ تو ای صبح دمیده ای وایِ تو ای صبح که سر می زنی امروز از چاک گریبان افق، رنگ پریده ای صبح سیه پوش که خورشیدِ غریبت از مشرق خون سر زده در خاک تپیده ای صبحِ به هم ریخته گیسوی ازل را تا شام ابد رفته به آخر نرسیده از داغ تو در چشم شب این قدر ستاره ست در ماتم تو قامت این ماه خمیده بسیار سرودیم و به آخر نرساندیم غمنامه ی هفتاد و دو حلقوم بریده