eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم دردا که چه شب ها که چه شب ها که چه شب ها
🌼🌱 موهای تو خرمایی و شهر دل من بم آشفته نکن موی که بم زلزله‌خیز است ♥️
نفهمیدی ڪه روی بیت بیتش وزن ڪم ڪردم نوشتی شعرهایت شادتر، کم آه تر، بهتر...
حال من این روزها از قبل طوفانی تر است از تمام چترهای شهر بارانی تر است😢😕
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم دردا  که چه شبها... که چه شبها... که چه شبها... ♥️
هرگاه حینِ گپ زدنت خنده می کنی انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"...
هرگاه حینِ گپ زدنت خنده می کنی انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"...
لبخند بزن، تازه كني بغض «بنان»را بخرام، برآشفته كني «فرشچيان»را تلفيق سپيد و غزل و پست مدرني انگشت به لب كرده لبت منتقدان را دلتنگي حزن‌آور يك كهنه سه تارم برگير و برآشوب و بزن «جامه‌دران»را اي كاش درين دهكده پير بسوزند هرچه سفر و كوله و راه و چمدان را شايد تو بيايي و لبت شربت گيلاس پايان بدهد اين تب و تاب، اين هذيان را خاتون غزلهاي مني بي برو برگرد نگذار كسي بو ببرد اين جريان را 🌺
با لبی تشنه و بی بسمل و چاقویی کُند ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست 🏴
شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد خشت‌خشت و آجرآجر پیکرم را باد برد من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد از غزل‌هایم فقط خاکستری مانده به‌جا بیت‌های روشن و شعله‌ورم را باد برد با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز دیر کردی نیمه عاشق‌ترم را باد برد بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
خون است و خاکشیر که با مشت آشناست این کاسه‌ی انار عزیزان دهان ماست تیغی که دشمنان صله دادند، زخم زد دردی که دوستان هبه کردند، ادعاست آشفته مثل گیسوی بیدیم و مانده‌ایم... آن شانه‌ای که خواب بر آن می‌شود کجاست؟ خط بد مرا به غزل‌های من ببخش زنجیر زر شکسته...طلا بودنش طلاست
هرشبِ عمرم به‌یادت اشک می‌ریزم ولی بعد حافظ‌خوانی شب‌های یلدا بیشتر
اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام من رعد و برق و زلزله‌ام، ناگهانی‌ام این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام رودم؛ اگر چه بی‌تو به دریا نمی‌رسم کوهم؛ اگر چه مُردنی و استخوانی‌ام من کز شکوه روسری‌ ات کم نمی‌کنم من، این من غبار، چرا می‌تکانی‌ام؟ بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز این سر که سرشکسته ی نامهربانی‌ام کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست از بعد رفتنت گل ابرو کمانی‌ام این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند من دوست‌دار بستنی زعفرانی‌ام.....
اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام من رعد و برق و زلزله‌ام، ناگهانی‌ام این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام رودم؛ اگر چه بی‌تو به دریا نمی‌رسم کوهم؛ اگر چه مُردنی و استخوانی‌ام من کز شکوه روسری‌ ات کم نمی‌کنم من، این من غبار، چرا می‌تکانی‌ام؟ بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز این سر که سرشکسته ی نامهربانی‌ام کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست از بعد رفتنت گل ابرو کمانی‌ام این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند من دوست‌دار بستنی زعفرانی‌ام.....
مثل سابق غزلم ساده و باراني نيست هفت قرن است در اين مصر فراواني نيست به زليخا بنويسيد نيايد بازار اين سفر يوسف اين قافله کنعاني نيست حال اين ماهي افتاده به اين برکه خشک حال حبسيه‌نويسي است که زنداني نيست چشم قاجار کسي ديد و نلرزيد دلش بشنويد از من بي چشم که کرماني نيست با لبي تشنه و بي بسمل و چاقوئي کند ما که رفتيم ولي رسم مسلماني نيست عشق رازي است به اندازه‌ي آغوش خدا عشق آن گونه که مي‌دانم و مي‌داني نيست
💚🍃 هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت: یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد وای بر تلخی فرجام رعیت پسری که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد ماهرویی دل من برده و ترسم این است سرمه بر چشم کشد،زیره به کرمان ببرد دودلم اینکه بیاید من معمولی را سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه باید این قائله را “آه” به پایان ببرد شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!
عشق مدت هاست این روح سراسر درد را برده بر بام جنون و نردبان برداشته..!
عشق مدت هاست این روح سراسر درد را برده بر بام جنون و نردبان برداشته..! @abadiyesher