دو شمشیر کهنه، دو شمشیر کاری
دوتامان پر از ناله و سوگواری
دوتامان پر از داغ تلخ گذشته،
من از داغ ارگ و تو از داغ جاری
به من چای سبزی بنوشان که تلخم
مرا جرعه شعری بریزان چه داری
سماور سماور بخارای آهام
پیاله پیاله پر از قندهاری
غبار سفر را بگیر از وجودم
گل بوسهای را بزن بر غباری
ملخ دیده کشتت، نمردم برادر
خوشا عالم پاک همسایهداری
نمردم برادر که زانو به آغوش
نشستی به اندوه تلخ نداری
نمردم برادر کمی درد و دل کن
به لفظ دری و به لحن هزاری
تو تاول به دستت من تاول به قلبم
چه بازار خوبی، چه سرمایهداری
کنار پل سرخ بنشین کنارم
در آغوش بنشان دوباره دوتاری
من آوازهای خراسان بخوانم
تو آوازهای غریب مزاری
تو از زخم بودای زیبا بخوانی
من از شروه مردم بختیاری
دو تا چشم دارم اگر بیپناهی
دو تاشانه دارم اگر بیقراری
میان غزل بودم و نبض شعرم تپیدن گرفته
چو قلب قناری زنی جیغ زد، خون شتک شد به شعرم
سرم داغ شد مثل جان بخاری
برادر رسید و بغل کرد من را
بخواب انتحاری،
بخواب انتحاری...
#حامدعسگری
#دخترانافغان
🌷 اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
چشم....
مثل آن چایـ☕️ـی که می چسبد به سرما بیشتر
باهمه گرمیــم، بادلهــ💔ـای تنهــابیشتـــر
#حامـــدعسگـــری
دلیل چاک پشت پیرهن شاید همین باشد
زلیخا یوسفش را دیده و محکم بغل کرده!
#حامدعسگری