کشتند تو را ، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند!
کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران
تا باز بر این خاک ستمدیده بتازند.
تو روح دماوندی و زینروست تو را کشت
ضحاکِ کمینکردۀ در کوه دماوند
تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد
ایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند
#حسن_صنوبری
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازه ای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازه ای
ای قصه های راستین، ای خواب های پیش از این
امروز داریم از شما تعبیرهای تازه ای
از جنگ و صلح و عشق و کین، از شوکتِ این سرزمین
در قاب چشم ما ببین تصویرهای تازه ای
با غربت یاران خود، با خون سرداران خود
داریم از کار جهان تفسیرهای تازه ای
این خون که راه افتاده تا جاری شود در قلب ها
بی شک گذارد بر زمین تأثیرهای تازه ای
گر هست کیدِ کاهنان، در هم بپیچد ناگهان
تقویم های کهنه را تقدیرهای تازه ای
بانگ سروش آید همی، بشنو به گوش آید همی
آوازهایی تازه با تحریرهای تازه ای
خندد به مکر روبهان امروز لب های جهان
پر کرده وقتی بیشه ها را شیرهای تازه ای
هنگام طوفان آمده، دیوان! سلیمان آمده
آرش به میدان آمده با تیرهای تازه ای
شد دولت شب سرنگون، شد تخت شیطان باژگون
صبح است و بر بام جهان تکبیرهای تازه ای
#حسن_صنوبری