eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من که مردم ناله ام خاموش میگردد رفیق. لب چو بستم شعر من دم نوش میگردد رفیق. حالیا گر بد نوشتم قصه را معذور دار. برف سرد گفته ام خود جوش میگردد رفیق. بد نگفتم تا کسی رنجیده باشد خاطرش. هر که باشد یارمن مدهوش میگردد رفیق. از ته دل سعی کردم اخم وتخمی وا کنم. زین سبب این دفترم گلنوش میگردد رفیق. این حقیری را که فرادیی به خاکش بسپرند. سبگ گفتارش یقین پاپوش میگردد رفیق. مهرتان تا روز حشر در سینه دارم مستمر. بعدحشرهم روحمان همدوش میگردد رفیق. بر سر قبرم اگر روزی گذر بود از قضا. جسمتان از آه من بیهوش میگردد رفیق. یک رفیقی گفت افخم اسم خود تکرارکن. بعد چندی شعر تو مخدوش میگردد رفیق.
گذر کوی گذر کردم سر کویت سر شبها ته شبها: ندانم تا کجاه خواهدرسد این رفت و آمدها: گهی باشعر حرف دل زده گاهی به آوازی: خیالم بوده هرگز در سکوتم نیست مطلبها: فراوان شکوه در دل هست گویم در حضورتو: ولاکن شوق دیدارت زده مهری سر لبها: به نیمه شب فراغت کرده مشق گفتن ومعنی: زبان خوشتر نبودش گفتن یارب ویاربها: چنان کزحال و قال تشنگان از شربت وصلت: مثال مرغ بنشسته به بام شام مقصدها: به شوق حسن رویت تازه فهمیدم: زنند زانو به پایت ماه و مه باکل کوکبها: کنار گوش خود از خاک راه رفته بشنیدم: کزین گوهر شناسان میرسد فریاد یا ربها: نشین افخم سر کوی مراد و چشم دل وا کن: که اندر انتهای شب خریدارند هم دمها: 🌹🌹🌹
گذر کوی گذر کردم سر کویت سر شبها ته شبها: ندانم تا کجاه خواهدرسد این رفت و آمدها: گهی باشعر حرف دل زده گاهی به آوازی: خیالم بوده هرگز در سکوتم نیست مطلبها: فراوان شکوه در دل هست گویم در حضورتو: ولاکن شوق دیدارت زده مهری سر لبها: به نیمه شب فراغت کرده مشق گفتن ومعنی: زبان خوشتر نبودش گفتن یارب ویاربها: چنان کزحال و قال تشنگان از شربت وصلت: مثال مرغ بنشسته به بام شام مقصدها: به شوق حسن رویت تازه فهمیدم: زنند زانو به پایت ماه و مه باکل کوکبها: کنار گوش خود از خاک راه رفته بشنیدم: کزین گوهر شناسان میرسد فریاد یا ربها: نشین افخم سر کوی مراد و چشم دل وا کن: که اندر انتهای شب خریدارند هم دمها:
حق ندارید مرا برسر دیوار کشید بت بسازید و چو تندیس به بازار کشید با هزاران رقم و رنگ ولعاب چون طاوس عکس ما را بفروشید و به الوار کشید ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ •••┈✾~💞💞❤️💞💞~✾┈••• 🌹❤️❤️🌹 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ •••┈✾~💞💞❤️💞💞~✾┈•••
ما نخوابیم در این لاف زمان ما نکوبیم در باغ مکان ما اگر میل به دنیا بکنیم مرگ ما هست چو بهمان و فلان
فراق روی تو رویم به رنگ باران کرد. شکست عهد دل ومیل جمع یاران کرد. ولی چودیددوچشمم پیام عشق تو را. به قطره های خوشش کوچه را بهاران کرد.
تنم چوشمع سیاهی بسوخت پروانه. به خواب رفت بدنم در هوای ویرانه. سیاه پوشم وسرخست رخم ز دیدن تو. چنین نشانه بنامند بزم شاهانه. 🌹🌹🌹
فقط برای تو من بی زبانه میسوزم. سروده شعر به پشت ترانه میدوزم. فقط برای تو من شعله کمی زردم. به چشم رهگذران همچو باد پاییزم.