به چشمان عسل رنگت، زبانی تلخ می آید
که هر چه چشم شیرینتر،زبان زنبورتر بهتر
#حسین_زحمتکش
تو #آرزوی منی، من وبال گردنِ تو
تو گرم کُشتنِ من، من به گور بردنِ تو
تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم
رقیب تاس بریزد به شوقِ بردنِ تو!
تویی نماز و منم مست، مانده ام چه کنم؟
که هم اقامه خطا هم سبک شمردنِ تو
سپرده ام به خدا هرچه کرده ای با من
خطاست دستِ کسی جز خدا سپردنِ تو
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد
که مرگِ من نمی ارزد به غصه خوردنِ تو
#حسین_زحمتکش
قبول کن دل عاشق که روزگار تو نیست
کسی که برده قرار از تو بی قرار تو نیست
دگر چه مانده ببازی جز آبرو؟ بس کن!
بلند شو برو، امشب شب قمار تو نیست...
چنان جهان تو تاریک و بی ستاره شده است
که سایه ی تو هم این روزها کنار تو نیست!
چه بر تو رفته که از زخمهای سینه اگر
هزارتا بنمایی، یک از هزارِ تو نیست...
مباش فکر رسیدن که در طریقت عشق
جز انتظار کشیدن در انتظار تو نیست
چه سود از آن همه جشن تولد آن همه شمع؟
یکی از آن همه امشب سر مزار تو نیست!
#حسین_زحمتکش
کسی با "موج" موهایت "کنار" آمد به غیر از من؟
کسی با هستی اش پای قمار آمد به غیر از من؟
کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو
کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من؟
تمام شهر در جشن "تماشا"ی تو حاضر شد
تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من
برایت دستمال کاغذی بودم ولی آیا
کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟
مرا از "جمع" خاطرخواه ها "منها" کن ای حوا
تورا کافیست آدم هرچه بار آمد به غیر از من
#حسین_زحمتکش
غزل سرودم و گفتی که شاعران آری !
بگو بگو تو به من هر چه در دلت داری
بخاطر تو به سیگار لب زدم گفتی
بدم می آید از این شاعران سیگاری
چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو
چه بی ملاحظه گفتی: چقدر بیکاری!
ولی دوباره برایت غزل سرودم من
ولی دوباره بر آن وزن های تکراری
مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن... گریه
مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن.. زاری
#حسین_زحمتکش
تو سرگرمِ بَهاری! من دلآشوبِ زمستانم
چه سودم شانه! وقتی اول و آخر پریشانم..؟
همانبهتر کهمشت از گوهرِ دریا تُهی باشد
چه بسیار و چه کم، هر قدر بردارم پَشیمانم..!
اجل شد همدمِ شبهای تنهاییم و فهمیدم
"تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم..."
شبیه ارگِ بعد از پنجمِ دی، دلخوشِ اینم
که دیگر بعد از این چیزی نخواهد کرد ویرانم..!
زمان یعنی همین خطها که میافتد به پیشانی
همین خطها که افتادهست بر دیوارِ زندانم
ندانستنگناهشچیست؟بعداز تو!کهمن بودی
کسی اسمِ مرا پرسید، میگویم نمیدانم..!
#حسین_زحمتکش
کسی با موجِ موهایت کنار آمد، به غیر از من؟
کسی با هستی اش پای قمار آمد، به غیر از من؟
کدامین سنگدل فکرِ شکار افتاد غیر از تو؟
کدام آهو به میدانِ شکار آمد به غیر از من؟
تمامِ شهر در جشنِ تماشای تو حاضر شد
تمامِ شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من
برایت دستمالِ کاغذی بودم، ولی آیا
کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟
مرا از جمعِ خاطرخواه ها منها کن ای حوا
تو را کافیست آدم، هرچه بار آمد به غیر از من...
#حسین_زحمتکش
شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟
تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟
اهـل آه و نالـه کردن نیستم جان من است
اینکه هر دم میرسد برلب نمیفهمی چرا؟
ذوب دارم میشوم هر روز میبینی مگر؟
آب دارم میشوم هرشب نمیفهمی چرا؟
آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم
قیدِ دینم بود لامذهب نمیفهمی چرا؟
بین مردم مثلِ من پیدا نخواهد شد نگرد
"یک" ندارد جز خودش مضرب، نمیفهمی چرا ؟
بارها گفتم دلِ دیوانه گِرد عشق نه!
نیش خواهی خورد از این عقرب، نمیفهمی چرا؟
#حسین_زحمتکش
تو سرگرمِ بَهاری! من دلآشوبِ زمستانم
چه سودم شانه! وقتی اول و آخر پریشانم..؟
همانبهتر کهمشت از گوهرِ دریا تُهی باشد
چه بسیار و چه کم، هر قدر بردارم پَشیمانم..!
اجل شد همدمِ شبهای تنهاییم و فهمیدم
"تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم..."
شبیه ارگِ بعد از پنجمِ دی، دلخوشِ اینم
که دیگر بعد از این چیزی نخواهد کرد ویرانم..!
زمان یعنی همین خطها که میافتد به پیشانی
همین خطها که افتاده است بر دیوارِ زندانم
ندانستن گناهش چیست؟بعد از تو!که من بودی
کسی اسمِ مرا پرسید، میگویم نمیدانم..!
#حسین_زحمتکش
چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو
چه بیملاحظه گفتی: چقدر بیکاری!
#حسین_زحمتکش
شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟
تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟
اهـل آه و نالـه کردن نیستم جان من است
اینکه هر دم میرسد برلب نمیفهمی چرا؟
ذوب دارم میشوم هر روز میبینی مگر؟
آب دارم میشوم هرشب نمیفهمی چرا؟
آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم
قیدِ دینم بود لامذهب نمیفهمی چرا؟
بین مردم مثلِ من پیدا نخواهد شد نگرد
"یک" ندارد جز خودش مضرب، نمیفهمی چرا ؟
بارها گفتم دلِ دیوانه گِرد عشق نه!
نیش خواهی خورد از این عقرب، نمیفهمی چرا؟
#حسین_زحمتکش
مرا از لشکر دشمن هراسی نیست! میترسم
که خونم را بریزند آخر سر، جاننثارانم
#حسین_زحمتکش
پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم
ای عشق گاهی وقتها پاکی به دامن نیست
#حسین_زحمتکش
چقدر خاطرهی ناتمام
دارم من که اسم تک تکشان
حکمت است و تقدیر است ...
#حسین_زحمتکش
بی فایده ست حرف وفا با تو بیوفا
بیدار چون کنیم کسی را که خواب نیست؟!
#حسین_زحمتکش
غزل سرودم و گفتی که شاعران آری !
بگو بگو تو به من هر چه در دلت داری
بخاطر تو به سیگار لب زدم گفتی
بدم می آید از این شاعران سیگاری !
چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو
چه بی ملاحظه گفتی: چقدر بیکاری!
ولی دوباره برایت غزل سرودم من
ولی دوباره بر آن وزن های تکراری
مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن... گریه
مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن.. زاری
#حسین_زحمتکش
مبر پای قمار عشق ای دل، باز هستت را
ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را
مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان
که ویران میکند این نقش ایوان پایبستت را
همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست
کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!
تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا
که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را
#حسین_زحمتکش
مبر پای قمار عشق ای دل، باز هستت را
ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را
مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان
که ویران میکند این نقش ایوان پایبستت را
همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست
کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!
تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا
که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را
#حسین_زحمتکش
با ما نمیزنی نزن! اما چرا رقیب؟
حیف از خودت نیامده، حیف از شراب نیست؟
#حسین_زحمتکش
پیراهنم روزی گواهی میدهد پاکم
ای عشق! خیلی وقت ها پاکی به دامن نیست
#حسین_زحمتکش
گفتم ای دوست همین هفته قرار من و تو
مرگ هم طعنه زد و گفت که انشاءالله!
#حسین_زحمتکش
🆔@abadiyesher
ولی دوباره برایت غزل سرودم من
ولی دوباره بر آن وزنهای تکراری:
- مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن... گریه
مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن... زاری
#حسین_زحمتکش
🆔@abadiyesher
کمی دیر آمدی ای عشق، اما باز با این حال
اگر چیزی از این غارتزده باقی است، غارت کن
#حسین_زحمتکش
@abadiyesher
بخوان از چشم های لال من، امــروز شعرم را
که فـــــردا از مــــنِ دیوانه، دیوانی نمیماند
#حسین_زحمتکش
@abadiyesher