eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگرچه مثل زمستان، شبیه پاییزم من از تبار بهارم، من از تو لبریزم من از تبار نسیمم اگر سبکبارم من از اهالی صبحم اگر دل‌انگیزم میان موج بلا رهسپار طوفانم فرود آمده‌ام تا دوباره برخیزم شبیه گریه‌ی ابر بهار می‌بارم تمام هستی خود را به پات می‌ریزم طبیب گفته که از جان مراقبت بکنم طبیب گفته که از چشم تو بپرهیزم
شکسته بال، توان سفر ندارد که! تحمل سفری پرخطر ندارد که! اگرچه رسم کبوتر همیشه پرواز است ولی کبوتر ما بال و پر ندارد که! چگونه تاب بیارد فراق بابا را سه سال دختر او بیشتر ندارد که! چرا سپیده دمیده به شام گیسویت به سن او شب گیسو سحر ندارد که! دلش پر است، پر از دردهای نشمرده برای که بشمارد پدر ندارد که! به قصد بوسه به پیشانی پدر آمد به قتلگاه ولی دید سر ندارد که!
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی عروجت را گواهی می‌دهد این سِیْر عرفانی طلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجا اگرچه روی نی همچون غروبی سرخ می‌مانی در اوج غربت خود جرعه‌نوش قرب حق بودی قیامت بر سر نیزه سجودی بود طولانی سجودی که تو را می‌برد تا «قَوسَین أو اَدنی» سجودی در چهل منزل چهل معراج روحانی تو را آیه به آیه خواهرت زینب تلاوت کرد به روی رَحل نی از کربلا تا دِیْر نصرانی عجب حَجّی به جا آورده‌ای با حلق خونینت کدامین حج به خود دیده‌ست هفتاد و دو قربانی تو دین تازه‌ای آورده بودی با خودت گویا دوباره تازه می‌شد خاطرات سنگ و پیشانی