کافه ای بود و شرابی بود و یاری بود و من
دفتری بود و قلم بود و قراری بود و من
مثنوی بود و غزل بود و رباعی بود و نثر
گوشه ی چشمی، سلامی،انتظاری بود و من
فخر بود و ناز بود و عشوه بود و طعنه ها
درد بود وصبر بود و برد باری بود و مــن
نوش بود و خنده بود و جوش بود و صد خروش
جوهری بود و قلم چون زرنگاری بود و من
خنده ای بود و نگاهِ گوشه ی چشمان او
التماسی بود و قلب بی قراری بود و من
ماه بود و سفره بود و دانه بود و دام بود
زهره ای بود و مهی را در کناری بود و من
عشق بود و یک سلامی بود و شرح عاشقی
حرکتی بوده که آن را انتحاری بود ومن
بــرق بود و جـام بود و شربت اکسیر عشق
یـــار بود و طعمِ آبِ نوبــهاری بــود و من
غنچه ای بود و دو برگ خنجری، گیسو کمند
گردنی بود و طنــابی بود و داری بود و من
#حسین_غیاثی
کافه ای بود و شرابی بود و یاری بود و من
دفتری بود و قلم بود و قراری بود و من
مثنوی بود و غزل بود و رباعی بود و نثر
گوشه ی چشمی، سلامی،انتظاری بود و من
فخر بود و ناز بود و عشوه بود و طعنه ها
درد بود وصبر بود و برد باری بود و مــن
نوش بود و خنده بود و جوش بود و صد خروش
جوهری بود و قلم چون زرنگاری بود و من
خنده ای بود و نگاهِ گوشه ی چشمان او
التماسی بود و قلب بی قراری بود و من
ماه بود و سفره بود و دانه بود و دام بود
زهره ای بود و مهی را در کناری بود و من
عشق بود و یک سلامی بود و شرح عاشقی
حرکتی بوده که آن را انتحاری بود ومن
بــرق بود و جـام بود و شربت اکسیر عشق
یـــار بود و طعمِ آبِ نوبــهاری بــود و من
غنچه ای بود و دو برگ خنجری، گیسو کمند
گردنی بود و طنــابی بود و داری بود و من
#حسین_غیاثی