بر من تو چشم بستی و این درد بی امان
تاوان انتخاب تو با چشم بسته بود
#رامین_کشوری
عطر گیسوی تو بوی بکر گندم زارهاست
طعم لب هایت تمشکی مانده در رگبارهاست
دامن پیراهنت دشتی پر از آلاله ها
در زلال چشم هایت روح چشمه سارها ست
موج مرطوب نفس های تو با هر بازدم
شرجی دم کردۀ تبدار شالیزارها ست
باز حاشایم نکن ، این دل تپیدن های تو
نبض شریان حقیقت در دل انکارها ست
گوش جانم با تپش های دلت بیگانه نیست
ضرب آهنگ دلت گویاتر از اقرارها ست
روزه ام تا نیستی ، وقتی می آیی خنده ات
انعکاس «ربنا» بر سفرۀ افطارها ست
خسته ام از حجم دوری ، خسته ام از انتظار
نوبتی هم باشد اکنون نوبت دیدارها ست
دشمنان روبرو تکلیفشان معلوم بود
از به ظاهر دوستان در آستینم مارها ست
گر به دیدارم می آیی تیشه ای با خود بیار
مطمئن هستم که باغی پشت این دیوار هاست
#رامین_کشوری
رفتی تمام جلوۀ دنیای من شکست
فانوس های روشن فردای من شکست
آیینه ها پس از تو ترک برنداشتند
اما پس از تو شوق تماشای من شکست
بی آبرو نمود مرا پیش چشم خلق
بغضی که در گلوی تمنای من شکست
راهی نبود در دل سنگت به موج اشک
راهی نبود و نخوت دریای من شکست
کوتاه بود مدت بخت بلند من
رفتی و قامتی به بلندای من شکست
گفتی که بعد اینهمه سال عاشقی هنوز؟
بغضم درست لحظۀ حاشای من شکست
#رامین_کشوری
ای آنکه دست بخت به تختی تو را نشاند
دنیا برای هیچ کسی جاودان نماند
مغرور از این مشو که ز طوفان گذشته ای
بادی اگر وزید و به ساحل تو را رساند
افتادگی همیشه نشان رسیدن است
کال است میوه ای که به بالای شاخه ماند
می پرسی از چرایی دنیا ، بدان که ما
آن قاصدیم که نامه ی سربسته را نخواند
عمری دویده ایم پی زندگی ولی
ما را همیشه مرگ به دنبال خود دواند
#رامین_کشوری
هر زمان عهد نمودیم که آدم باشیم
سیب پر وسوسهی گونهی حوا نگذاشت
#رامین_کشوری