✅ طنز بازنشستگی
سی و یکم شهریور ماه سال یک هزار و چهارصد
به مناسبت بازنشستگی خودم
👇👇👇👇👇👇
شدم از بعد ِ سی سالِ مداوم
تلاش و کوششِ بسیار خسته
عمودِ قامتم از بس که رنجید
خمید و اندک اندک شد شکسته
نه آسایش به دوران جوانی
نه از بهر ِ کهولت بار بسته
همانند کسی کِه بعد سی سال
شد از بندِ قفس انگار رَستِه
رها کردم تدریس و شدم من
به قولِ دوستان با زن نشسته
پس از یک عمر تعلیم و تَعَلُم
شدم اینجانب استخدام زن جان
بدون بیمه ی عمر و سلامت
برایش می نمایم خدمت آسان
به دنیا کس به چشمانش ندیده
به خود خدمتگزار اینگونه ارزان
فرامینش برم یک یک به انجام
که او فرمانده است و من به فرمان
از او فرمایش و از من اطاعت
جواب امر ایشان ؛ چشم قربان
کنون بعد از دویدن های بسیار
بنابر حکم زن جان شهردارم
برای چای دَم کردن به رویِ
اجاقِ گاز کتری می گذارم
برنج از سنگریزه می کنم پاک
عدس را دانه دانه می شمارم
شوم عازم اگر من سوی بازار
برای رتق و فتق ِ کار و بارم
سیاهه می نویسد دفتری چند
تمامش را به خاطر می سپارم
هویج و فلفل و سبزی خریده
هراسان در پی سیب و انارم
ندارم اینک آنی استراحت
دَوان هر سو پی ِ انجامِ کارم
خلاصه " روز از نو روزی از نو "
شده مصداق من با روزگارم
#رحمان_مریدی_بیرانوند