دلم تنگ است و شعر دیگری بر دفترم جاری
شده با بیتهایی مملو از یک درد تکراری
غروب سرد اسفند است و دارد برف می بارد
و تو چشـم انتظار لحظهی زیبای دیداری
تک و تنهایی و سخت است باور کردنش ، اما
نمی آید به دیدارت کسی کـه دوستش داری
عجب شانسی ! موبایل مشترک خاموش … می خندی
اگر چه در دلت چون ابرهای تیره می باری
غزل پشت غزل ، با چشم گریان عشق میورزی
نمیآید به غیر از شاعری از دست تو کاری
خودت هم با خودت درگیری و تاریخ میلادت
تقلا میکند تا از قرارت دست برداری
پریشان میشوی از باور حسی که می دانی
تداخل می کند خواهی نخواهی با خود آزاری
تجسم کن ! در این دنیای لبریز از دو رنگی ها
چگونه میشود خود را به دست عشق نسپاری
نگو از تو گذشته عاشقی ، هر چند می دانم
به من حق میدهی روزی که حس کردی گرفتاری
#رضا_کیانی
مرا ببخش عزیزم که عاشقت شده ام
مخل ثانیهها و دقایقت شدهام
گذشتههای قشنگت دوباره زنده شده
و در خیال خودم عشق سابقت شده.ام
لیاقتی است تو را داشتن، فرشته ی من
دلم خوش است که این بار لایقت شدهام
برای رد شدن از رود تلخ خاطره ها
سوار شو؛ بگذر تا که قایقت شدهام
و باز قایق دل را به سوی عشق بران
کنون که همدم باد موافقت شدهام
تو یادگار بهاری؛ درون بوم دلم
تو دشت عاطفهای و شقایقت شدهام
آهای دختر رویا، آهای زندگیام
ببین که آینهای از علایقت شدهام
برای اینکه مرا حس کنی به صورت اشک
میان چشم تو ؛ همراه هق هقت شدهام
به دل نگیر گناه مرا الهه ی مهر
مرا ببخش که بد موقع عاشقت شدهام
#رضا_کیانی