مثل شیری پیر ڪه جان دادنش دیدن نداشت
حال من بی تو مشخص بود، پرسیدن نداشت
جای جای سینهام رد نوازشهای توست
اشڪهای هرشبم، ای زخم خندیدن نداشت
سالها دنبال خود چشمت دلم را میڪشید
یڪ حریف خسته از رنج سفر، بردن نداشت
پرپرم ڪردی ولی ای عشق این رسمش نبود
یڪ گل پژمردهی پرپر ڪه پا خوردن نداشت
تا تو رفتی مرگ هر لحظه سراغم را گرفت
طاقت بودن بدون لاله را لادن نداشت...
#روح_اله_عسگری
در میان چشمها، عشق است تنها چشم تو
چشمهایم را درآوردهست از پا، چشم تو
از همان درس دبستان، چشم تو آموختم
چون نوشتم بعد چندین آب بابا، چشم تو!
شاکیاند از برق چشمت کل دنیا مثل من
ماه عینک میزند وقتی شود وا چشم تو
پلکهایم ابر، وقت گریهام با یک نگاه
باردارش میکند این ابرها را چشم تو
طاق ابروی تو قدس و کعبهام چشمان تو
وقت سجده پشت من ابرو و بالا چشم تو
چشم من وقت سحر چشمانتظار چشم تو
چشم تو وا که شود حیّ عَلَی تا چشم تو
کاش میشد لحظهای با چشم تو خلوت کنم
ای خدا... من باشم و تنهای تنها چشم تو...
#روح_اله_عسگری
#من_مینویسم_تو_بخوان
#شاعرانه ❤🌹
در میان چشم ها عشق است تنها چشم تو
چشم هایم را درآورده ست از پا چشم تو
از همان درس دبستان چشم تو آموختم
چون نوشتم بعد چندین آب بابا چشم تو!
شاکی اند از برق چشمت کل دنیا مثل من
ماه عینک می زند وقتی شود وا چشم تو
پلک هایم ابر، وقت گریه ام با یک نگاه
باردارش میکند این ابرها را چشم تو
طاق ابروی تو قدس و کعبه ام چشمان تو
وقت سجده پشت من ابرو و بالا چشم تو
چشم من وقت سحر چشم انتظار چشم تو
چشم تو وا که شود حی علی تا چشم تو
کاش میشد لحظه ای با چشم تو خلوت کنم
ای خدا... من باشم و تنهای تنها چشم تو
#روح_اله_عسگری
در میان چشم ها عشق است تنها چشم تو
چشم هایم را درآورده ست از پا چشم تو
از همان درس دبستان چشم تو آموختم
چون نوشتم بعد چندین آب بابا چشم تو!
شاکی اند از برق چشمت کل دنیا مثل من
ماه عینک می زند وقتی شود وا چشم تو
پلک هایم ابر، وقت گریه ام با یک نگاه
باردارش میکند این ابرها را چشم تو
طاق ابروی تو قدس و کعبه ام چشمان تو
وقت سجده پشت من ابرو و بالا چشم تو
چشم من وقت سحر چشم انتظار چشم تو
چشم تو وا که شود حی علی تا چشم تو
کاش میشد لحظه ای با چشم تو خلوت کنم
ای خدا... من باشم و تنهای تنها چشم تو
#روح_اله_عسگری