قلم را، دفترم را دوست دارم
واین طبع ترم را دوست دارم
چقدر اینکه برایت، در زیارت
غزل می آورم را دوست دارم
یکی از این سحرها شاعرم کرد
سحرهای حرم را دوست دارم
سحرها در شبستان گوهرشاد
نماز مادرم را دوست دارم
نگینش را همین مشهد خریدم
اگر انگشترم را دوست دارم
میان عاشقان دل شکسته
غم دور و برم را دوست دارم
کنیز خواهرت هستم که گفتی
کنیز خواهرم را دوست دارم
به لطف آن سه باری که می آیی
جهان دیگرم را دوست دارم
شفا می خواستم اما کنارت
همین که بهترم را دوست دارم
وداعی نیست در رسم کریمان
سلام آخرم را دوست دارم
#زهرا_بشری_موحد
عزادارم ولی شادم از این غم
غمی که دلگشا باشد چه بهتر
«حسین جانم حسین جانم حسین جان»
غمی هم در صدا باشد چه بهتر
«غم عشقت بیابون پرورم کرد»
نجف تا کربلا باشد چه بهتر!
#زهرا_بشری_موحد
#یاحسن
هر قدر که مي خواست گدا، شاه کرم داشت
آن قدر که پيش کرمش، خواسته کم داشت
در خانه ی او بود که در اوج غريبي
دل هاي غريبان جهان، راه به هم داشت
دلخوش به نفس هاي مسيحايي او بود
شب هاي مدينه که فقط غربت و دم داشت
داغي شده بر سينه ی غم هاي وسيعش
يک کوچه ی باريک که بيش از همه غم داشت
راحت شد از اندوه جفاکاري ياران
اي کاش که ياري به وفاداري سم داشت
اي آينه ها آينه ها! ذکر بگيريد
اي کاش حرم داشت حرم داشت حرم داشت ...
#زهرا_بشری_موحد
دلت گرفته اگر، یادی از محرم کن
دو قطره اشک بریز و دو دیده خرم کن
اگر زمین و زمان را به هم بیاشوبند
خودت برای خودت هیأتی فراهم کن
بپوش پیرهن مشکی ارادت را
اتاق خلوت و آشفته را منظم کن
اجاق مجلس روضه همیشه روشن باد!
مباد سرد شود داغ! چای را دم کن!
کنار پنجره بنشین و در هوای حسین
تمام منظره را غرق رقص پرچم کن
«هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید»
دو بیت روضه بخوان از غم جهان کم کن
ورق بزن صفحات شلوغ مقتل را
برو به خیمۀ محبوب و عهد محکم کن
برو کنار فرات و نگاه کن در آب
گلوی کودک ششماهه را مجسم کن
دلت گرفته اگر رو به کربلا برخیز
سلام کن به حسین غریب و سَر، خم کن
سری به نیزه بلند است و عمر ما کوتاه
تمام عمر به سر در غم محرم کن!
#زهرا_بشری_موحد
#محرم
صدای قافله ای می رسد دوباره به گوشم
محرم است و مبادا به قدر وسع نکوشم
عزا نه! جان دوباره است در عوالم هستی
کفن کنید تنم را، اگر سیاه نپوشم
خوش است روضه به هر هیاتی اگر که درآیم
چه مثل فرش بیفتم، چه مثل دیگ بجوشم
نشستهام بنشانم به اشک، آتش دل را اگر که گوشهای از بزم، سر به زیر و خموشم
غم حسین که باشد، چه باک از غم عالم؟
غمی عزیزتر از هر غمی نهاد به دوشم
سر از کمند محبت، به هیچ روی نتابم
به هیچ سود، دلم را به غیر او نفروشم
به تربت است فقط، هرچه سر به خاک گذارم
به عشق ذکر «حسین» است، هرچه آب بنوشم
#زهرا_بشری_موحد
#محرم