eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باران که میزند در خیابان ها بیش از بوی خاکِ باران خورده بوی تازه شدن خاطرات به مشام میرسد...!
قرار این بود: گاهی تمام دلتنگی ها ،اندوه ها، و بعض های بیات شده را بیاوریم ، یک کاسه کنیم و بنشینیم سرش های های باهم بگرییم ؛ بعد دلمان که باز شد تا میشود از هم دلجوئی کنیم و هر چه حرف خوب است نثار هم کنیم ؛ شاید با همین وعده ها ،حرف ها، تسلاها، فراموش کنیم که از روزهای دلخوشی سالهاست میگذرد..
یادت هست یک روز پاییزی بود و روی برگهای هزار رنگ پاییزی پای می گذاشتیم و هزار آرزوی محال برایمان چه آسان می نمود. دست هایمان که با هم بود روبه راه بودیم؛ وقتی باد در باغ می پیچید و شاخه های خزان زده چون ترکه های خشک به هم میخورد دست هایمان را محکمتر می فشردیم و دلهایمان چه قرص میشد؛ حتی آواز زاغ پیر دنیایمان راخوش رنگتر میکرد آخر ما همه را به فال نیک می گرفتیم حالا اما تونیستی و بهار هربار با صد طعن میاید و آواز هزار دستان در باغ بر خاطرم چنگ میزند تو نیستی و با هر نسیمی دلم می لرزد بدان که بی تو هیچ پنجره ای را به باغ نخواهم گشود و غبار حسرت را از آن نخواهم زدود
قرار این بود: گاهی تمام دلتنگی ها ،اندوه ها، و بعض های بیات شده را بیاوریم ، یک کاسه کنیم و بنشینیم سرش های های باهم بگرییم ؛ بعد دلمان که باز شد تا میشود از هم دلجوئی کنیم و هر چه حرف خوب است نثار هم کنیم ؛ شاید با همین وعده ها ،حرف ها، تسلاها، فراموش کنیم که از روزهای دلخوشی سالهاست میگذرد..