مَکارمِ دل من، بیبهانه فتوا داد
نفس کشیدنِ بی تو حرام، حضرت دوست!
#سارا_صابر
سیده ریحانه:
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال
تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال
عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید
تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال
من همانم که به شوق تو به پرواز رسید
گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال
می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور
سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال !
تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی ....
تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال !
دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش!
آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟
صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید
وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
#سارا_صابر
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال
تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال
عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید
تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال
من همانم که به شوق تو به پرواز رسید
گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال
می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور
سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال !
تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی ....
تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال !
دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش!
آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟
صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید
وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
#سارا_صابر
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال
تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال
عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید
تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال
من همانم که به شوق تو به پرواز رسید
گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال
می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور
سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال !
تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی ....
تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال !
دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش!
آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟
صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید
وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
#سارا_صابر
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال
تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال
عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید
تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال
من همانم که به شوق تو به پرواز رسید
گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال
می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور
سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال !
تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی ....
تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال !
دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش!
آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟
صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید
وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
#سارا_صابر
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال
تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال
عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید
تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال
من همانم که به شوق تو به پرواز رسید
گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال
می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور
سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال !
تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی ....
تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال !
دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش!
آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟
صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید
وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
#سارا_صابر
گرچه آیات نگاهت همه شیطانی بود
حُجت بندگی و مُهر مسلمانی بود
من که یک عمر به عشق تو مقلّد بودم
که به فتوای دلم، قلب تو نورانی بود
شُهره ی شهر شدیم و همه می دانستند
عشق بین من و تو، مخفی و پنهانی بود!
در مسیری که در آن، مقصد ما نا پیداست
جاده ی شعر _مرا_ جاده ی پایانی بود
به هواداری تو، رانده ی یک شهر شدم
و هوایی که مُدام ابری و بارانی بود
زندگی سخت ترین فلسفه را در خود داشت
شاعر سر به هوا، عاشقِ آسانی بود...!
#سارا_صابر