eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مَکارمِ دل من، بی‌بهانه فتوا داد نفس کشیدنِ بی تو حرام، حضرت دوست!
سیده ریحانه: «از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال من همانم که به شوق تو به پرواز رسید گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال ! تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی .... تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال ! دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش! آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟ صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال من همانم که به شوق تو به پرواز رسید گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال ! تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی .... تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال ! دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش! آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟ صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال من همانم که به شوق تو به پرواز رسید گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال ! تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی .... تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال ! دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش! آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟ صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال من همانم که به شوق تو به پرواز رسید گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال ! تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی .... تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال ! دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش! آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟ صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال من همانم که به شوق تو به پرواز رسید گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال ! تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی .... تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال ! دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش! آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟ صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...
گرچه آیات نگاهت همه  شیطانی بود حُجت بندگی و مُهر مسلمانی بود من که یک عمر به عشق تو مقلّد بودم که به فتوای دلم، قلب تو نورانی بود شُهره ی شهر شدیم و همه می دانستند عشق بین من و تو، مخفی و پنهانی بود! در مسیری که در آن، مقصد ما نا پیداست جاده ی شعر _مرا_ جاده ی  پایانی بود به هواداری تو، رانده ی یک شهر شدم و هوایی که مُدام ابری و بارانی بود زندگی سخت ترین فلسفه را در خود داشت شاعر سر به هوا، عاشقِ آسانی بود...!