به او دل داده ام مجنون و سرگردان شدم هربار
فراوان خون دل خوردم ولی درمان شدم هربار
نشستی در کنارم چشم شهلایت خمارم کرد
و با رویت گلستانی ز گلباران شدم هر بار
خدایا خسته ام از بغض بی پایان نجاتم ده
که با حسرت خوری راهیِ گورستان شدم هربار
خوشا یادت که در جانم زبانی بی صدا دارد
که با یادت غزل خوانی روانگردان شدم هربار
کفایت میکند گاهی مرا دزدانه می بینی
ولی آهسته از عشقت کمی ترسان شدم هربار
سکوتت عاقبت ویرانه خواهد کرد قلبم را
سکوتی پر صدا خواننده ای لرزان شدم هربار
#سارهساداتمعین(هانیل)