eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم كه با فراق مدارا كنم، نشد يك روز را بدون تو فردا كنم، نشد در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعى در شأن چشم هاى تو پيدا كنم، نشد گفتند عاشق كه شدى؟ گريه ام گرفت ميخواستم بخندم و حاشا كنم، نشد بيزارم از رقيب كه تا آمدم تو را از دور چند لحظه تماشا كنم، نشد شاعر شدم كه با قلم ساحرانه ام در قاب شعر، عشق تو را جا كنم، نشد
گفتم كه با فراق مدارا كنم، نشد يك روز را بدون تو فردا كنم، نشد در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعى در شأن چشم هاى تو پيدا كنم، نشد گفتند عاشق كه شدى؟ گريه ام گرفت ميخواستم بخندم و حاشا كنم، نشد بيزارم از رقيب كه تا آمدم تو را از دور چند لحظه تماشا كنم، نشد شاعر شدم كه با قلم ساحرانه ام در قاب شعر، عشق تو را جا كنم، نشد
گفتم كه با فراق مدارا كنم، نشد يك روز را بدون تو فردا كنم، نشد در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعى در شأن چشم هاى تو پيدا كنم، نشد گفتند عاشق كه شدى؟ گريه ام گرفت ميخواستم بخندم و حاشا كنم، نشد بيزارم از رقيب كه تا آمدم تو را از دور چند لحظه تماشا كنم، نشد شاعر شدم كه با قلم ساحرانه ام در قاب شعر، عشق تو را جا كنم، نشد
💚🍃 ای كه مهرت نرسيدست به من باور كن هيچكس قدر من از قهر تو رنجيده نشد
سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم همان آغاز باید بر حذر می‌بودم از عشقت همان دیدار اول باید استغفار می‌کردم ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم به روی نامه‌هایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟ تو می‌پرسیدی و با چشم خون انکار می‌کردم در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر غزل در گوش من می‌خواند و من تکرار می‌کردم