یک شب دلت را جایِ من بی"تو" تَصوُّر کن...!
دیدی چه ساده مثلِ سیر و سرکه میجوشی؟
#سجاد_صفری_اعظم
"مثل عروسِ خان که میداند "پسرزا" نیست
حس میکنم عمر خوشی هایم به دنیا نیست
ته مانده ی یک قهوه ی تلخم که مدت هاست
در من کسی دیگر پی تعبیر فردا نیست...
وابستگی تلخ است هنگامی که می فهمی
آنقدر هایی که خودش میگفت تنها نیست...
نفرین به دست خالی و این دل سپردن ها
نفرین به من ،نفرین به تصویری که زیبا نیست
از بی تفاوت بودنم هم درد می بارد
یعنی گلوی بغض کرده اهل حاشا نیست
تنهاییِ گنجشک باران خورده ایی هستم
که در خیابان هم برایش ذره یی جا نیست
عاشق که باشی تازه می فهمی که گاهی مرگ
چیزی به جز دل کندن از دلبستگی ها نیست
دیشب نشستم با خودم از زندگی گفتم
گفتم ببین حال دلم خوب است، اما نیست
#سجاد_صفری_اعظم"
"اگرچه دورو برم ظاهرا پر از لیلاست
سر نخواستنم در قبیله ام دعواست...
همیشه ساکتم اما کسی چه میداند
چقدر در دل این روزهای من بلواست...
شبیه حسرت آن ماهی امکه در یک تُنگ
کنار پنجره ایی در حوالی دریاست
چگونه شک نکند دل به بودنت وقتی
کنارمی و غم من هنوز پا برجاست..
همیشه یک طرف عاشقانه ها درد است
همیشه یک طرف عاشقانه ها تنهاست...
گمان کنم که به پوچی رسیده ام بی تو
جهان به طرز عجیبی برام بی معناست
اتاق سردِ من و جعبه های قرص و سکوت
و مرگ قصه دلگیر آخرین رویاست
سراب نیست ،دلم روشن است باید رفت
کسی شبیه تو انگار آن جلوترهاست....
#سجاد_صفری_اعظم"
یادت برایم یک جهان ابر تر آورده
مرداد را برده به جایش آذر آورده...
هی میزند به شیشه ام رگبار سردش را
طوری شلوغش کرده انگاری سر آورده
غمگین ترم از مادری که جنگ، طفلش را
برده به جایش یک بغل خاکستر آورده
دلگیرم از کابوس تردیدی که قلبت را
هر روز گرم ماجرایی دیگر آورده
هرگز نفهمیدی که اصلا اهل ماندن نیست
مردی که اسم زندگی را کمتر آورده...
تو نیمه ی خالی لیوان منی بانو
رویای سردی که نخواهد شد برآورده...
آشفته ام مثل مسلمانی که فرزندش
رو به سپاه یک عروس کافر آورده...
حق داری از لحن غزل هایم برنجی ،آه
تنهایی ام حرص خودم را هم درآورده....
#سجاد_صفری_اعظم
"به جوجه اردک زشتی که تا ابد تنهاست
چه فایده که بگویند باطنت زیباست
دلت به ماندن اگر نیست خب رهایمکن
که مرگ ساده تر از هضم این ترحم هاست
نه اینکه فکر کنی دوستت ندارم ،نه
برای آدم دلمرده عشق بی معناست
به فکر پر زدنم گرچه خوب میدانم
غمم بلند تر از سقف تیره ی دنیاست
تو ماه بودی و من برکه ایی که آغوشش
به جای عکس تو گاهی خود تورا میخواست
جه بی تفاوتی ِ مضحکی ست تنهایی
چه احمقانه سرم بعد رفتنت بالاست
چقدر تلخ که بعد از هزار سال سکوت
هنوز یاد تو در واژه های من پیداست
مچاله میکنم این شعر را و این یعنی
هنوز آدم این قصه عاشق حواست...
#سجاد_صفری_اعظم"
دل گلایه ندارد تنی که افسرده است
سکوت، تلخ ترین حرف یک زمین خورده است...
نگاه میکنم اما شبیه سابق نیست
چقدر آینه از دیدن من آزرده است
به آسمان و زمین چنگ میزنم بی تو
شبیه کفتر جلدی که صاحبش مرده است...
به پات ماندهام اما مترسکی شدهام
برای مزرعه ایی که همیشه پژمرده است...
و خواستم بنویسم که بی تو دنیا ،آه
غم تو قافیه ها را ز خاطرم برده است...
#سجاد_صفری_اعظم
"به جوجه اردک زشتی که تا ابد تنهاست
چه فایده که بگویند باطنت زیباست
دلت به ماندن اگر نیست خب رهایمکن
که مرگ ساده تر از هضم این ترحم هاست
نه اینکه فکر کنی دوستت ندارم ،نه
برای آدم دلمرده عشق بی معناست
به فکر پر زدنم گرچه خوب میدانم
غمم بلند تر از سقف تیره ی دنیاست
تو ماه بودی و من برکه ایی که آغوشش
به جای عکس تو گاهی خود تورا میخواست
جه بی تفاوتی ِ مضحکی ست تنهایی
چه احمقانه سرم بعد رفتنت بالاست
چقدر تلخ که بعد از هزار سال سکوت
هنوز یاد تو در واژه های من پیداست
مچاله میکنم این شعر را و این یعنی
هنوز آدم این قصه عاشق حواست...
#سجاد_صفری_اعظم"
"همیشه ابری و غمگین، همیشه بی خورشید
شبیه بغض شبیه غروب در تبعید...
سکوت میرود از سقف خانه ام بالا
پراست دور و برم از مچاله های سفید
به واژه های زیادی رسیده ام بی تو
به خودکشی و از این دست فکرهای پلید
چگونه زنده بماند پرنده ایی زخمی
که تا همیشه ندارد به پر زدن امید
چه مانده از منِ بعد از تو،آه میبینی
قدم زدن وسط شعر،گریه های شدید
شبیه مادر پیری که بچه اش مرده
پس از تو خنده ی من را کسی نخواهد دید
میان ماندن و رفتن چقدر غمگینم
چقدر خسته ام از این شب پر از تردید
کدام پنجره را وا کنم به سمتت آه
کجا بجویمت ای قصه ی همیشه بعید...
#سجاد_صفری_اعظم"
"اگرچه یوسف این عاشقانه من هستم
اسیر وسوسهی نفس خویشتن هستم
عزیز شهر تویی و منم که دور از تو
همیشه منتظر بوی پیرهن هستم
میان دین و دلم برسر تو معرکه ایست
که من غنیمت این جنگ تنبه تن هستم
همیشه سرد و پریشان، همیشه آواره
شبیه باد هراسان و بی وطن هستم
تو دوردستترین نقطهی جهان هستی
برای من که پر از شرمِ خواستن هستم
بیا که رفتهام از دستِ زندگی بی تو
تو روح و جانی و من نعش یک بدن هستم
بپیچ روسریات را به دور بغضم، آه
که سخت تشنه ی آرامش کفن هستم....
#سجاد_صفری_اعظم"
"هنوز از شب من چند استکان مانده
هنوز قسمت دلگیر داستان مانده
کلافه ام وسط خنده اشک میریزم
بهار آمده اما غم خزان مانده
تورفته ایی و به ظاهر اگر چه آرامم
پر است ابر دل از بغض در دهان مانده
دلم گرفته شبیه پرنده ایی زخمی
که در دلش غم یک لحظه آسمان مانده
فرار میکنم از مبتلا شدن اما
کدام شاعر از عشق در امان مانده
هنوز حرف دلم را نگفته ام ای وای
چقدر تا غزل آخرم زمان مانده
نگیر دست کسی را به فکر من هم باش
تمام شهر مرا با تو یادشان مانده
#سجاد_صفری_اعظم"
"چقدر قافیه ها را به غم دچار کند
منِ بدون تو با زندگی چکار کند؟
چقدر دلهره ی تلخ بی تو بودن را
ته تمام غزل هایش استتار کند
دلم گرفته شبیه کسی که میخواهد
طناب بردارد از خودش فرار کند
بگو به مرگ سر راه اگر مسیرش خورد
کنار پنجره روح مرا سوار کند
سکوت من به زنی پابه ماه میماند
که عصر جمعه دلش گریه را ویار کند
خوش ست بوسه به لب های شوکران با تو
بیا که با تو دلم عشق زهرمار کند...
همیشه توی خودم ریختم غمم را ،کاش
سکوت های مرا شعر من هوار کند...
#سجاد_صفری_اعظم"
با اینکه هیچوقت به دریا نریخته
از ذهن رود شوقِ تقلا نریخته
یک روز میرسیم به هم ، بی جهت خدا
مهر تو را در این دل تنها نریخته
از بی کسیم نیست که پای تو مانده ام
دور و برم که کم بُتِ زیبا نریخته
من بغض سال های غم انگیز دوری ام
بغضی که اشک هم شده،اما نریخته
با سردیِ نگاه زمستان چه میکند
برگی که در جدال خزان ها نریخته
قلبی ترک ترک شده ام در غمِ فراق
دریاب تکه های مرا تا نریخته
لب هات را بدوز به لب های من نترس
یک بوسه آبروی کسی را نریخته
#سجاد_صفری_اعظم
چقدر قافیه ها را به غم دچار کند
منِ بدون تو با زندگی چکار کند؟
چقدر دلهره ی تلخ بی تو بودن را
ته تمام غزل هایش استتار کند
دلم گرفته شبیه کسی که میخواهد
طناب بردارد از خودش فرار کند
بگو به مرگ سر راه اگر مسیرش خورد
کنار پنجره روح مرا سوار کند
سکوت من به زنی پابه ماه میماند
که عصر جمعه دلش گریه را ویار کند
خوش ست بوسه به لب های شوکران با تو
بیا که با تو دلم عشق زهرمار کند...
همیشه توی خودم ریختم غمم را ،کاش
سکوت های مرا شعر من هوار کند...
#سجاد_صفری_اعظم
شکسته است ولی مانده روی پای خودش
دلی که سخت گرفته ست در عزای خودش
غرور ناب تر از این که شاعری هرشب
بلند گریه کند روی شانه های خودش؟
نوشت از سفر و هیچکس نگفت نرو
تمام جاده خودش بود و ردپای خودش
منم همان پسرِ زودرنج ِ احساسی
که در فراق تو مردی شده برای خودش
دچار شعرم و آهسته اشک میریزم
شبیه نی لبکی غرق در نوای خودش
تو کوچ کردی و یاد تو ماند ومن یعنی
پیمبری که خودش مانده و خدای خودش
نگو ادامه بده بغض خسته ام کرده
توان آه ندارم ،غزل که جای خودش....
#سجاد_صفری_اعظم
زخمی تر از تنهایی پیمانه ها هستیم
بغضیم و عمری هی وبال شانه ها هستیم
ازماجرای زندگی سیریم و مدت هاست
آواره ی تنهایی میخانه ها هستیم
انقدر با پس کوچه های خسته خوابیدیم
آبستن اندوه این ویرانه ها هستیم
ما نسل شب بیداری و کابوس و تردیدیم
لبخند تلخ صورت دیوانه ها هستیم
محکوم اجباریم و در مرداب جان دادن
شمعیم و تنها قسمت پروانه ها هستیم
بالحن سرد بی خیالی هی غزل گفتیم
شاعر که نه، ازتیره ی پرچانه ها هستیم
دستی تمام آرزومان را به غارت برد
ماغرق رویا در سکوت لانه ها هستیم
آهیم و روی شیشه های شهر میمیریم
بغضیم و عمری هی وبال شانه ها هستیم
#سجاد_صفری_اعظم
"با جاده ها به خاطر من ائتلاف کن
برگرد و در حریم دلم اعتکاف کن
بردار چادر عربی را غزل بپوش
شعری بخوان و دور سکوتم طواف کن
گاهی میان قافیه های شبانه ات
دست مرا بگیر و مرا اعتراف کن
بی روسری هوای دلم را قدم بزن
شب را کنار وسوسه هایم خلاف کن
دستم به شعرهای سیاسی نمی رود
چشمان سبز فتنه ایت را غلاف کن
بی تو کبیسه اند تمام دقیقه ها
تقویم را از این همه نحسی معاف کن
#سجاد_صفری_اعظم
ساکتم اما سکوتم از رضایت نیست،نه
در بساطم تا بخواهی آه پیدا میشود...
#سجاد_صفری_اعظم
گاهی تهِ یک شعر ،با لبخند میمیرند
گاهی به جرم یک غزل در بند میمیرند
خوبم ولی باور نکن زیرا که شاعرها
در شعرهایی که نمیگویند میمیرند
#سجاد_صفری_اعظم
یک شب دلت را جای من بی"تو" تصور کن
دیدی چه ساده مثل سیر و سرکه می جوشی
#سجاد_صفری_اعظم
دیدنت از دور کافی نیست من کم طاقتم
من فقط وقتی در آغوشت بمیرم راحتم
با رقیبان مینشینی و صدای خنده ات
میشود اندوه و می افتد به جان غیرتم
عاقبت یک روز رسوا میکند این کوه را
رود غمگینی که راه افتاده روی صورتم
گیرم اصلا شاعر خوبی شدم اما چه سود
بی تو من فرمانروایی بی سپاه و دولتم
هیچ کس با نیت ماندن نیامد سمت من
مثل مسجدهای بین راه سردم،خلوتم
باتمام بد بیاری های تقدیرم هنوز
راضیم از اینکه نامت برده شد در قسمتم
گرچه نزدیکی به من اما رهایم میکنی
مثل فروردین و اسفند است با تو نسبتم
نه نیازی نیست عذرم را بخواهی مدتی ست
با همه وابستگی دنبال رفع زحمتم..
#سجاد_صفری_اعظم
دیدنت از دور کافی نیست من کم طاقتم
من فقط وقتی در آغوشت بمیرم راحتم
#سجاد_صفری_اعظم
🆔@abadiyesher
گیرم سکوت کردم و این روزها گذشت
تاوان تکّههای دلم را که میدهد؟!
#سجاد_صفری_اعظم
@abadiyesher
نگو ادامه بده بغض خستهام کرده
توان آه ندارم ،غزل که جای خودش...
#سجاد_صفری_اعظم
@abadiyesher
خوبم ولی باور نکن زیرا که شاعرها
در شعرهایی که نمیگویند میمیرند
#سجاد_صفری_اعظم💚
@abadiyesher