eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نه یک گنجشکِ باران خورده دیدیم نه حتی بوته ای بابونه چیدیم نه پایِ بیدِ مجنونی نشستیم نه دیگر از سرِ جویی پریدیم تمامِ عمرمان مشغول بودیم فقط درگیرِ مِلک و پول بودیم ولی ایکاش قدری در قبالِ دلِ وامانده هم مسئول بودیم به یادِ آسمانِ پُر ستاره... به یادِ کفشهای پاره پاره... دلم تا ناکجاها رفت امشب هوایِ کودکی کردم دوباره هوای خط کشیدن روی دیوار هوای گونیا...نقّاله...پرگار علوم و دینی و املاء و انشاء کلاغِ قصه و روباه مکّار هوای خانه...از نوعِ کلنگی محلّه...کوچه ها...با آن قشنگی هوای گریه کردن از تَهِ دل... برای مُردنِ یک جوجه رنگی رفیقِ من بگو با خود چه کردیم که بی انگیزه و بی روح و سردیم؟! کجایِ قصه گم کردیم خود را... که حسرت میخوریم و کوهِ دردیم؟! سبویِ کودکی افتاد و بشکست تمام دلخوشیها رفت از دست اگر گفتی کجا بازی عوض شد؟! پس از تصمیم کبری...خاطرت هست؟! تمام کودکی را پاک کردیم هزاران کارِ وحشتناک کردیم به هر شکلی که میشد زنده ماندیم ولیکن زندگی را خاک کردیم