در ره عشق تو ای دوست ز پا افتادم
کی اثربخش شود در دل تو فریادم
رشتهی بنده گی ات را به دو عالم ندهم
بپذیری اگرم در دو جهان آزادم
بس که طوفان زدۀ عشق تو ام، دارم بیم
موج طوفان خیالت به کَنَد بنیادم
غیر سرمایهی عشق تو به بازار وجود
هستی خویش به سودای تو از کف دادم
همه شب از غم هجران تو ای بدر مُنیر
به سماوات رود تا به سحر فریادم
آنچه در مدرسه عشق تو آموخته ام
غیر غم فلسفهای یاد نداد استادم
(سایهی طوبی و دلجوئی حور و لب حوض
بهوای سر کوی تو برفت از یادم)
شمع هر انجمنی طایر دلخسته منم
که کند پرتو مهر تو بحق دلشادم
از کرم گوشۀ چشمی به من محزون کن
تا شود مایهی جان تا به صف میعادم
#سعید_بیهمتا
@abadiyesher