امروز سر رسیده و فردا نیامده
خورشید بخت ماست که بالا نیامده
دنبال سرنوشت خود از بس دویده ام
حتی هنوز هم نفسم جا نیامده
احساس می کنم پدرم راست گفته بود
آسودگی به طایفهی ما نیامده
در انتظار روز خوشی مانده ام ولی
هر بار یا نیامده و یا نیامده
رو به غروب پیش خودم فکر می کنم
خوشبخت کودکی که به دنیا نیامده
#سعید_توکلی
آمدی شاد کنی زندگی غمگین را
به جهانم بدهی مژده ی فروردین را
قدر یک پلک زدن از تو نمی گیرم چشم
تا که از بر کنم آن چهرهی سرسنگین را
تشنه ی مستی بنیاد کنم، بسم الله
از خرابات چه داری؟ بتکان خورجین را
آسمان زیر پر توست، ولی گهگاهی
گوشهی چشم بچرخان و ببین پایین را
در دلم درد زیاد است زیاد است زیاد
کاش نشتر بزنی این دمل چرکین را
گردبادم که به دنبال خودم می گردم
تو پناهی بده این خستهی سهمآگین را
#سعید_توکلی