گفتی :" بارانی باش ... "
و من
تمامِ خودم را
بهار بهار
برایت باریدم
گفتی : " زلال باش "
و من
تمام تکه های شکسته یِ دیروزهایم را
آیینه به آیینه
برایت جلا زدم
گفتی : " دل شکسته ام "
و من
تمام درد های دیروزت را
چشم به چشم
برایت گریستم
گفتی : " امیدم باش "
و من
تمام گریه هایم را
فردا به فردا
برایت خندیدم ...
گفتم : " همسفرم باش "
و تو
تمام جاده های فردا را
پنجره به پنجره
به رویم بستی ...
تو رفتی و من
دوباره
تمام شهر شعرم را
به یاد تو
آسمان به آسمان
بال خواهم زد ...
#سعید_سلطانپور
من
عاشق نشده بودم
فقط
پشت قافیه ها
پنهانت کرده بودم
تا چشم هیچ شاعری
بر تو نیفتد ...
باور کن
حسود نبودم
فقط دلم نمی خواست
شاه بیتی بشوی
و بچسبی
بر غزلواره های شاعران دوره گرد ...
میدانستم
بی حضور تو
هیچ شاعری
جز شعر سپید
بلد نیست ...
#سعید_سلطانپور