eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست هزار عرصه برای پریدنم تنگ است اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود فرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است چگونه سر کند اینجا ترانه ی خود را دلی که با تپش عشق او هماهنگ است؟ هزار چشمه ی فریاد در دلم جوشید چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است مرا به زاویه ی باغ عشق مهمان کن در این هزاره فقط عشق ، پاک و بی رنگ است
‌ دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است میان ما و رسیدن هزارفرسنگ است مرابه زاویه ی باغ عشق مهمان کن در این هزاره فقط عشق، پاک و بی رنگ است
‌ دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است میان ما و رسیدن هزارفرسنگ است مرابه زاویه ی باغ عشق مهمان کن در این هزاره فقط عشق، پاک و بی رنگ است
همه ی سـهـم مـن از عشق تــوغم بود ولی دوست دارم ڪه تو را شادببینم ای دوست
همه ی سـهـم مـن از عشق تــوغم بود ولی دوست دارم ڪه تو را شادببینم ای دوست
اه‌از‌پاییز‌سرد‌، ای‌کاش‌من‌ ازتو‌ باغی‌ دربهاران‌داشتم.
من همان شبان عاشقم سینه چاک و ساکت و غریب بی‌تکلف و رها در خراب دشتهای دور در پی تو می‌دوم ساده و صبور یک سبد ستاره چیده‌ام برای تو یک سبد ستاره کوزه ای پرآب دسته‌ای گل از نگاه آفتاب یک عبا برای شانه‌های مهربان تو در شبان سرد چاروقی برای گامهای پرتوان تو در هجوم درد من همان بلال الکنم در تلفط تو ناتوان آه از عتاب!
از روی مهر با من دل خسته یار شو پاییز کوچه‌های دلم را بهار شو ای مانده در نهان درختان آفتاب چون غم میان سینه‌ی من ماندگار شو پایان التهاب، شروع نگاه توست من یک کویر تشنگی‌ام، جویبار شو در دوزخی که معصیت بودن آفرید آرامش بهشتی یک چشمه‌سار شو کی بی حضور آینه‌ها می‌توان شکفت ای دل تو رو به روی من آیینه‌دار شو
از روی مهر با من دل خسته یار شو پاییز کوچه‌های دلم را بهار شو ای مانده در نهان درختان آفتاب چون غم میان سینه‌ی من ماندگار شو پایان التهاب، شروع نگاه توست من یک کویر تشنگی‌ام، جویبار شو در دوزخی که معصیت بودن آفرید آرامش بهشتی یک چشمه‌سار شو کی بی حضور آینه‌ها می‌توان شکفت ای دل تو رو به روی من آیینه‌دار شو
مرا به زاويه ی باغ عشق مهمان کن در اين هزاره فقط عشق ،پاک و بی رنگ است
هوا کبود شد، این ابتدای باران است دلا دوباره شب دلگشای باران است نگاه تا خلاء وهم می‌کشاندمان مرا به کوچه ببر، این صدای باران است اگرچه سینه من شوره زار تنهایی است ولی نگاه ترم آشنای باران است دلم گرفته از این سقف های بی روزن که عشق رهگذر کوچه‌های باران است بیا دوباره نگیریم چتر فاصله را که روی شانه‌ی گل، جای پای باران است نزول آب حضور دوباره برگ است دوام باغچه در های‌های باران است
صبح شد؛ آی نمی‌باید خُفت چشم بگشای که خورشید شکفت باز کن پنجره را با دمِ صبح باید از خانهٔ دل گَرد پریشانی رُفت 
حرف عشق پیش از تو آب معنی دریاشدن نداشت شب مانده بود و جرأت فرداشدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریاشدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار حتی علف اجازهٔ زیباشدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیداشدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشاشدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ پیش از تو آب معنی دریاشدن نداشت شب مانده بود و جرأت فرداشدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریاشدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار حتی علف اجازهٔ زیباشدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیداشدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشاشدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
صبح شد، آی نمی‌باید خفت چشم بگشای که خورشید شکفت باز کن پنجره را با دم صبح باید از خانه دل، گَرد پریشانی رُفت
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست هزار عرصه برای پریدنم تنگ است اسیر خاکم و پرواز، سرنوشتم بود فرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است چگونه سر کند اینجا ترانه‌ی خود را دلی که با تپش عشق او هماهنگ است هزار چشمه ی فریاد، در دلم جوشید چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است مرا به زاویه‌ی باغ عشق، مهمان کن در این هزاره فقط عشق، پاک و بی‌رنگ است