بَرگِ زَردی با سِماجَت شاخه را چَسبیده بود
دَستهایِ خویش و دامانِ توام آمَد به یاد...
#سهیل_محمودی
برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود...
دستهای خویش و دامان توام آمد به یاد...!
#سهیل_محمودی
ها...اي هميشه آشنايم دوستت دارم
اي آشنا با لحظه هايم دوستت دارم
غمگينتر از فوج قناري هاي بي وقفه
اكنون كه مي خواني برايم دوستت دارم
وقتي جوانمردانه تر از هرچه مردانند
بانو ! مي آيي به پايم دوستت دارم
يا بر فراز ابرها ، يا در فرود خاك
با اين همه،درهر كجايم دوستت دارم
تو كوچه اي بي انتها، من عابري سرسخت
وقت عبور از تو ، نوايم: "دوستت دارم"
اي دوست ! وقتي با تو هم آواز ميگردم
اين است پژواك صدايم: دوستت دارم
#سهیل_محمودی
مرا ببخش بدی کردهام به تو گاهی
کمال عشق، جنون است و دیگرآزاریاست
#سهیل_محمودی
تو را به عشق قسم می دهم ، بمان با من
بمان و باز هم از عشقمان بخوان با من
قلندرانه بمان زیر سقفِ بی سقفیم
بمان ، که نیست از این بهتر آشیان با من
مرا به خوشه ی گندم ، به عشق ، می خوانند
در این بهشت ، تو هم باش میهمان با من
به دستهای تهی دستی ام چه می خندی؟
که قرنهاست ، قرین است رنج نان با من
پرنده بودم از این پیش تر ، ولی امروز
چه مانده با من ؟ حسرت بر آسمان با من
هزار پنجره چشم گشوده ، می دیدند
که صبح ، می شود آغاز همچنان با من
زمانه ، روح مر ا سخت زخم آجین خواست
به کینه خاست زمانه ، کران کران با من
بمان کمی دگر ، انگار ، زخمها کاری ست
بمان که می روم از دست تو ، بمان با من !
#سهیل_محمودی
تو را دوست دارم، چرا باورت نیست ؟
به عشقت دچارم، چرا باورت نیست ؟
تمام خودم را _ اگر چند ناچیز _
به تو میسپارم، چرا باورت نیست؟
من ابریترین بُغض - بُغضی که باید
که باید ببارم، چرا باورت نیست؟
اگر هم در آتش، ولی باز با تو
قدم میگذارم ، چرا باورت نیست؟
کویرم، پُر از تشنگی... با تو امّا
پُر از چشمهسارم چرا باورت نیست؟
کنار تو چون جویبارانِ جاری
صدای بهارم، چرا باورت نیست؟
#سهیل_محمودی
@abadiyesher