eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قول دادم برود از غزل آتى من لطف كن حرف نزن قلب خيالاتى من... ❣ ...🔖
﴿مَن حُبابی کوچکم، از دارِ دُنیا غیرِ تو» «دَر دلِ تَنگم نَدارم جا براى هِيچ‌كس﴾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شبیهِ قاصدک‌هایِ رها در دشت می‌دانم لبت بر باد خواهد داد، روزی دودمانم را
‏سرزنش مى كنى مرا اما ‏به گناهم دچار خواهى شد ‏عشق وقتى تنيده شد به تنت ‏سخت بى اختيار خواهى شد ‏‌
در باور من عشق همين حال خراب است جويا شدم از بختم و گفتند كه خواب است
شبیه عطر تن او که بر لباسش هست خودش كه نيست ولى دائما هراسش هست خودش که نیست ببیند به هر چه مینگرم به روی‌ مردمک چشمم انعکاسش هست نمی توانم از این عشق مرده دل بکنم هنوز توى سرم عطر مست ياسش هست هنوز می پرم از جا به زنگ هر تلفن هنوز دلهره ى آخرين تماسش هست دلم برای که تنگی؟ به این که دل تنگم تو فكر مى كنى اصلا كسى حواسش هست؟ ‏
19.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در سرم بیهوده رویای پریدن با تو بود چیست دنیا جز قفس، وقتی که بی‌ بال‌ و پری؟ 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
سعی کن پنجره ای رو به پریدن باشی دیده خواهی شد اگر لایق دیدن باشی…
. به دور از غم؛ میانِ جمعی و خوشحال و خندانی تو از یک آدمِ بی‌همدمِ تنها چه می‌دانی ؟    اگر چه تلخ می‌گویی و دورم می‌کنی، اما؛ به چشمانت نمی‌آید که قلبی را برنجانی      
مثل آن شیشه که در همهمه ی باد شکست ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...
گاه گاهى با خودم نامهربانى ميكنم ... با خودم لج مى كنم با غم تبانى ميكنم مى نشينم چاى مى نوشم كنار پنجره ☕️ بى كسى هاى خودم را ديدبانى مى كنم .. آب میريزم به روى خاك گلدان هاى خشك آب پاش خانه را دارم روانى مى كنم🚿🪣 چشم میدوزم به دستانى كه در دست تو بود خاطرات رفته ام را بازخوانى مى كنم ...🪶 بى نشانى رفتى و دلتنگ ماندم چاره چيست نامه ها را مى نويسم بايگانى مى كنم ...📨 آه حالا كه خودت اينجا كنارم نيستى.. در كنار عكس تو شيرين زبانى ميكنم
شكست خورده ترين قبر بى نشانه منم جدا و دل زده و خسته از زمانه منم اگر تو يار ندارى به يادها هستى اگر تو شعله ور از غم شدى زبانه منم رهايى تو كجا و غم رهايى من تو گير يك گرهى و هزار شانه منم براى آنكه جدا مانده عاشقانه نخوان تكان دهنده ترين شعر عاشقانه منم اگر تو گاه به گاهى حماقتى كردى رئيس مكتب افكار احمقانه منم براى من كه پرم از فراق قصه نگو اگر كتاب تو باشى كتابخانه منم دواى درد تو اغوش گرم همدرديست آهاى موى پريشان بيا كه شانه منم
این قلبِ ترک خورده‌یِ من بند به‌مو بود من عاشقِ او بودم و او عاشق "او" بود... باشد که به عشقش برسد هیچ نگفتم یک‌عمر در این سینه غمش رازِ مگو بود...! من روی خوش زندگی‌ام را که ندیدم هر روز دعا کرده‌ام ای‌کاش دو رو بود... عمر ِکم و بی‌همدم و غرقِ غم و بی‌تو چاقویِ نداری،همه دم زیر گلو بود... من زیر سرم سنگِ لحد بود و دلم خوش او زیرِ سرش نرم شبیهِ پرِ قو بود... 💔 🌱‌⃟🌸๛ •┈┈•❀🌸❀•┈┈•
به چشمت مومنم! اما از ایمانم پشیمانم از ایمانی که می‌گیرد گریبانم پشیمانم..
ز یاد بردنت ای آشنای من ، سخت است ببخش مثل تو بودن برای من سخت است مرا رها کن از این شهر غرق دود برو نفس کشیدن تو در هوای من سخت است بدون اینکه بخواهم دلیل درد تو ام خدا کند که نباشی بجای من ، سخت است برای آنکه مرا هیچوقت دوست نداشت چقدر شعر سرودن خدای من سخت است برای تو که خدایی ، خدای من تو بگو که استجاب کدامین دعای من سخت است؟
چه حکمت بوده در آتش، که ابراهیم و زهرا را یکی آنی گلستان شد، یکی هر لحظه سوزان‌تر ؟
من اینجا و تو آنجایی بگو دیگر چه یلدایی!؟ که امشب بیشتر خواهم چشید از درد تنهایی...
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ‌ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮔﻠﻪ‌ﺍﯼ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻧﻮﺷﺘه اﺴﺖ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﻏﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﻟﺬﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺩ ﻧﺒﺎﺷﺪ قبلش لذتي بیشتر از ﺷﻮﺭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺎﺗﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﯽ ﺳﺒﺐ ﺩﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺸﺪ ﺁﺩﻡ ﺑﯽ ﻏﻢ ﻭ ﺑﯽ ﺩﺭﺩ دگر ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮ ﻧﺒﯿﻦ ﺳﺎﮐﺖ ﻭ آﺭﺍﻡ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺠﯽ حرف ﻧﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﺤﺮﻡ نیست
میان کوچه ها رفتی، به هر بیگانه شک كردم نشستم تا که برگردی و بی صبرانه شک کردم درون باغ وقتی که به آن پروانه خندیدی نمی دانم چه شد حتی به آن پروانه شک کردم تو در آغوش من بودی ، صدایی ناگهان آمد به رخت آويز و دیوار و چراغ خانه شک کردم هم اینکه رو بروی آینه رفتی و برگشتی به سنجاق و تل و موگیر و عطر و شانه شک کردم تو هر جایی که خندیدی به هرکس یا که هر چیزی من ديوانه شك كردم، من دیوانه شک کردم
دو قلب داشتم اى كاش در زمان نديدن يكى براى تو مى‌شد يكى براى تپيدن اراده ام به رمیدن اگر چه هست ولیکن نه مانده پای دویدن،نه هست بال پریدن بریدی از من غمگین، صد آفرین به تو زیبا ولی بدان که مرا نیست تاب از تو بریدن چه داغ‌ها که ندیدم، چه درد‌ها نکشیدم تو هم بگو چه کشیدی به غیر دست کشیدن؟ عبور کردی و رفتی چنان که هیچ نبودی رسیدن است و جدایی، درود بر نرسیدن...
از عشق، از جدایی چیزی سرم‌ نمی‌شد مى‌گفت ماندنى نيست من باورم نمى‌شد تا صبح گریه کردم دریاچه شد اتاقم سدی حریف سیل چشم ترم نمی‌شد یک در میان ما بود، یک در به نام قلبم می‌خواستم که از آن در بگذرم نمی‌شد من سنگ بودم او رود، او‌ شعله بود و من دود باید که می‌گذشتم، چون لاجرم نمی‌شد شاید که دور باشم از او صبور باشم هم در شکنجه باشم هم محترم، نمی‌شد
باران به شيشه مى‌خورد و باد مي‌زند این بغض زخم خورده به بنیاد می‌زند...
تو نبین ساکت و آرام نشستم کنجی حرف ناگفته زیاد است ولی محرم نیست
چرا؟ شاید دلیل کوچک بی‌منطقی دارم اگرچه عاقلم، همواره عقل عاشقی دارم پس از شب‌های تلخ بی‌کسی صبح سپیدی هست مرا در اوج ناامید بودن‌ها امیدی هست
مثل آن شیشه که در همهمه‌ی باد شکست ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...💔
بی‌تفاوت می‌نشینیم از سر اجبارها مثل از نو دیدن صدباره‌ی "اخبار"ها خانه هم از سردی دل‌های ما یخ می‌زند در سکوت ما، صدا می‌آید از دیوارها هر شبم بی‌تابی و  بی‌خوابی و بی‌حاصلی حال و روزم را نمی‌فهمند جز شب کارها دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون "دوستت دارم" شده قربانی تکرار ها خنده های زورکی را خوب یادم داده ای مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم بغض کردم، خود خوری کردم، نگفتم بارها
یا گرمى یک بوسه به پیشانى من باش یا علت یک عمر پریشانى من باش با فاصله اى امن که آسیب نبینى بنشین و فقط شاهد ویرانى من باش هر بار که عاقل شده ام خیر ندیدم یک بار بیا و تو به نادانى من باش من جاى تو با لحن و لبت شعر بخوانم تو جاى من و محو غزل خوانى من باش ناچار به مرگم ته این قصه بیا و یک معجزه در قسمت پایانى من باش 🆔@abadiyesher
وفا چه اسم غریبی، کجا شنیده‌امش؟🧐 @abadiyesher
392.7K
چشم بر چشمان من مى زد گره بر روسرى بودنش يك خواب بود و رفتنش ناباورى من نگاهش مى كنم او هم نگاهم مى كند او براى دل بريدن من براى دل برى عشق يعنى تار موهاى تنت مى ايستد هر كجا كه نام او را روى لب مى آورى واژه ها را از دهانم يك به يك دزديد و رفت سهم من از عشق شعرى شد بنام ديگرى در سرم بيهوده روياى پريدن با تو بود چيست دنيا جز قفس وقتى كه بى بال و پرى ‏ خوانش
هدایت شده از به وقت شاعری
تلخ باش اما خودت باش این صداقت بهتر است ترش رویی از دو رویی بی نهایت بهتر است من تو را بازيچه كردم يا تو من را؟ بگذريم اين قضاوت بين ما روز قيامت بهتر است با ترحم از خدا شادی برایم خواستی! ناسزاى ديگران از اين محبت بهتر است از پشیمانی نگو انقدر و ناشکری نکن آن گناه‌آلودگی از این ندامت بهتر است بی‌وفا جان دوستت دارم هنوز اما برو هر چه از من دورتر باشى برايت بهتر است!