بهترین ساعت مستانه شدن نزدیک است
پیله کن، لحظهی پروانه شدن نزدیک است
شعری از عاشقِ دلداده به دلبر بنویس
بی تو این شهره به افسانه شدن نزدیک است
با تو آبادِ دلم، بی تو ولی متروکهَ است
شک ندارم که به ویرانه شدن نزدیک است
صیدِ چشمانِ توام، یکسره صیادی کن
مطمئن باش که رِندانه شدن نزدیک است
مستِ مهتابِ نگاهت شدهام، میدانی؟!
فصلِ شبگردی و دیوانه شدن نزدیک است
#سپیده_اسدی
@abadiyesher
بهترین ساعت مستانه شدن نزدیک است
پیله کن، لحظهی پروانه شدن نزدیک است
شعری از عاشقِ دلداده به دلبر بنویس
بی تو این شهره به افسانه شدن نزدیک است
با تو آبادِ دلم، بی تو ولی متروکهَ است
شک ندارم که به ویرانه شدن نزدیک است
صیدِ چشمانِ توام، یکسره صیادی کن
مطمئن باش که رِندانه شدن نزدیک است
مستِ مهتابِ نگاهت شدهام، میدانی؟!
فصلِ شبگردی و دیوانه شدن نزدیک است
#سپیده_اسدی
@abadiyesher
اطلسی
یا که اقاقی
بی شک
آسمانت آبی است
کوهها دشت و دمنها آبی است
رنگ احساس من و حس ترنم آبی است
و چه آبی است بر آتش که مرا میکشدم سوی شما
دست بگذار بر این
گیسپریشانی چند
دست بگذار که با لالایی تو باز شود
چهرهی دلگیر زمین
و همین
ثانیه را دلخوش بود
آسمان نقاشی است
زیر بال و پر دیوانهی چشمان غزل خوان سحر گون چو آهو مستت
با پرستوی مهاجر باید
تا دم صبح پرید
روبه دروازهی نور
رو به چشمان تو که
حس پنجه در پنجهی مهتاب کشیده به رخ زیبایی
و تو چه زیبایی
آخرین
نسل اقاقی
با من
بگو از روشنی اطلسی برتن خود
مثل پیراهن یوسف
که به کنعان میرفت
#سپیده_اسدی
@abadiyesher