eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی یکی باید گشود دیده به دلبر، یکی یکی باشور و شوق و نغمهٔ دیگر، یکی یکی ‌ از کوچه‌های شام غم‌افزا گذر کنیم تا جلوه‌گاه مهر منوّر، یکی یکی بوی وفا ز گلشن ما می‌وزد به دهر دل می‌شود چو یاس معطر، یکی یکی از خار خار ذلت خواری گذشته‌ایم باید کشید نقش صنوبر، یکی یکی ما از ازل به‌پای ولایت سپرده دل با نقد جان به شیوهٔ برتر، یکی یکی آتش مزن به خانهٔ دل‌های پرشرر آتش فتد به جان تو محشر، یکی یکی کوشاصفت به بحر فنا پا نهاده‌ایم ماییم همچو موج شناور، یکی یکی بشنو کلام دلکش پروانه را که گفت: "لرزد بنای هرچه ستمگر، یکی یکی"
تندیس عشق ای آفتاب عالم امکان ببینمت آیینهٔ صداقت ایمان ببینمت نقشت کشم به دفتر دل با حریر گل ای کعبهٔ شرافت انسان ببینمت مهر سپهر عاطفه‌ای در نگاه من خواهم ز چشم حادثه پنهان ببینمت آتش زده فراق تو بر صبر من بیا تا من به چشم آینه مهمان ببینمت قد می‌کشد صنوبر ذهنم به یاد تو روح زلال جاری باران ببینمت تفسیری از سلالهٔ شب‌سوز عالمی گلبوسهٔ ستارهٔ خندان ببینمت پیچیده بر فراز سپیده سرود تو ای جلوه‌های آیهٔ قرآن ببینمت کی می‌شود به دیدهٔ کوشا قدم نهی ای قبلهٔ قبیلهٔ خوبان ببینمت
آهسته آهسته گشودم دیده را بر روی او آهسته آهسته کشیدم نقشی از ابروی او آهسته آهسته چو نوشیدم شراب عیش و عشرت را ز چشمانش شدم مست از مِی جادوی او آهسته آهسته وزد بر گلشن هستی شمیم جانفزای او تراود زلف عنبر بوی او آهسته آهسته چنان با شور و شیدایی بپاشد بزم رویایی ز شوق گلشن مینوی او آهسته آهسته به راهش گل برافشانم به فرش دیده بنشانم که بینم چهره‌ی دلجوی او آهسته آهسته کمند زلف دلدارم کند صید دل و جانم کشد ما را خم گیسوی او آهسته آهسته اگر کوشا بخواهی دیده‌ی دل را فروزان‌تر بنه بر دیده خاک کوی او آهسته آهسته
نور عصمت دمی که پرتو مهرش به کهکشان گل کرد سحر به شوق درآمد و بوستان گل کرد نسیم بانگ انا الحق وزید از هر سوی سرود سبز ملائک در آسمان گل کرد ستاره خنده‌کنان لا اله الا... گفت شکوه جلوهٔ مهدی در این جهان گل کرد در امتداد زمان چشم آینه خندید بهار قامت دلدار دلستان گل کرد در اختران نگاهش چو نور عصمت بود فروغ مهر سعادت به لا مکان گل کرد چراغ چشم و دل عاشقان عالم شد سرور و عشق و مودّت به بیکران گل کرد و عشق قبلهٔ پاکش چو کعبهٔ جان شد طنین سجدهٔ جبریل مهربان گل کرد صفای واژهٔ شعرش بهار معنا شد و روح باور "کوشا" در این میان گل کرد
☆ مزرع دل هرکسی را به سرکوی تو راهش ندهند به رخش در نگشایند و پناهش ندهند آن‌که بی‌بهره ز نور ادب و معرفت است هرگز از پرتو رخشان الهش ندهند گر نریزد ز بصر اشک ندامت هرگز مژدهٔ رحمت و غفران گناهش ندهند تا که چشم سر و دل پاک نگردد از غیر چشم دیدار صنم، منظر ماهش ندهند توشهٔ ره نشود گر که فراهم جان را شادی رستن از شام سیاهش ندهند هرکه صافی نکند جان و ننوشد مِی عشق در سرا پردهٔ دل فیض پگاهش ندهند مزرع دل نکند هرکه مهیا کوشا به جهان گذران مهر گیاهش ندهند
یکی یکی باید گشود دیده به دلبر، یکی یکی باشور و شوق و نغمهٔ دیگر، یکی یکی ‌ از کوچه‌های شام غم‌افزا گذر کنیم تا جلوه‌گاه مهر منوّر، یکی یکی بوی وفا ز گلشن ما می‌وزد به دهر دل می‌شود چو یاس معطر، یکی یکی از خار خار ذلت خواری گذشته‌ایم باید کشید نقش صنوبر، یکی یکی ما از ازل به‌پای ولایت سپرده دل با نقد جان به شیوهٔ برتر، یکی یکی آتش مزن به خانهٔ دل‌های پرشرر آتش فتد به جان تو محشر، یکی یکی کوشاصفت به بحر فنا پا نهاده‌ایم ماییم همچو موج شناور، یکی یکی بشنو کلام دلکش پروانه را که گفت: "لرزد بنای هرچه ستمگر، یکی یکی"