آزاده را جفای فلک بیش میرسد
اول بلا به عافیتاندیش میرسد
از هیچ آفریده ندارم شکایتی
بر من هر آنچه میرسد، از خویش میرسد
چون لاله یک پیاله ز خون است روزیم
کان هم مرا ز داغ دل خویش میرسد
با خار نیز چون گل بی خار بودهام
زآن رو به جای نوش، مرا نیش میرسد
رنج غناست آنچه نصیب توانگر است
طبع غنی، به مردم درویش میرسد
دست از ستم مدار، کز این خلق نادرست
خیری اگر رسد، به ستمکیش میرسد
امروز نیز محنت فرداست روزیم
آن بندهام که رزق من از پیش میرسد
چیزی نمیرسد به تو بی خون دل، امیر
جان نیز بر لب تو به تشویش میرسد
#سید_کریم_امیری_فیروز کوهی