دلم به زلف تو، بر ابروی تو سجده کند
بلی، کنند دل شب، نماز نافله را
#شاطرعباس_صبوحی
چونکه با رشتهٔ گیسوی تو پیوندی داشت
مو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من
#شاطرعباس_صبوحی
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
#شاطرعباس_صبوحی
مانع مشو ز لعلِ لبت بوسه خواستم
هر شکّرین لبی نمکین شد، چشیدنیست...
#شاطرعباس_صبوحی
اگر روزی به دست آرم سرِ زلفِ نگارم را
شمارم موبهمو شرحِ غمِ شبهای تارم را
#شاطرعباس_صبوحی
رخ و زلف و خط و خالت به گلستان ماند
چه گلستان که به صد باغ جنان میارزد
#شاطرعباس_صبوحی🌹
مُردَم از حسرتِ آهو رَوِشان و رَمِشان
من ندانم به چه تدبیر به دام آرَمِشان
نیکرویانِ جهان را چو سِرشتَند ز گِل
سنگی اندر گِلشان بود همان شد دِلشان
#شاطرعباس_صبوحى
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
آغشته بود پنجهاش از خونِ عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد
#شاطرعباس_صبوحی
اگر روزی بدست آرم سرِ زلفِ نگارم را
شمارم مو به مو
شرحِ غمِ شبهای تارم را...
#شاطرعباس_صبوحی
رفتم به مسجد از پیِ نظارهی رُخَش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد..!
#شاطرعباس_صبوحی
اگر روزی بدست آرم سرِ زلفِ نگارم را
شمارم مو به مو
شرحِ غمِ شبهای تارم را...
#شاطرعباس_صبوحی
از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن
یکجا صبا، یکجا خزان، یکجا گل و یکجا سمن
برقع ز عارض برفکن تا عالمی شیدا شود
فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن
چون در تکلّم میشوی از حسرتت گم میکند
سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن
اندر خرامشهای تو از طرف بستان میفتد
سرو از قد و آب از روش، رنگ از گل و حالت ز من
ببرید خیاط ازل دو جامه بر اندام ما
از بهر تو گلگون قبا، وز بهر من خونین کفن
هر گه که بنشینی ز پا، برگرد سر میگرددت
شمع از زمین، ماه از زمان، عقل از سر و روح از بدن
از وصف آن خورشید رو، پرسد صبوحی گفتمش:
رخساره مه، زلفان سیه، چشمان غزال، ابرو ختن
#شاطرعباس_صبوحی
@abadiyesher