عصمت به غیر نام تو بانو سخن نداشت*
عفت عزا گرفته، به جز تو محن نداشت
حق داشت مصطفی که چنین بیقرار بود
غیر از گل وجود تو گل در چمن نداشت
گریه کن تو فاطمه و نوحهخوان نبی
بزم غمت به غیر علی سینهزن نداشت
شد داغدار تو نبی، ای بانوی حجاز
چون تو نبی به خانه کسی شیرزن نداشت
از آسمان برای تو آمد کفن ولی
در کربلا حسین عزیزت کفن نداشت
تازه اگر کفن به تنش میرسید، باز
حاجت نبود بر کفنی، چون که تن نداشت
او را همه به گودی گودال میزدند
یک جسم پارهپاره که نیزهزدن نداشت
میخواست پاشود طرف خیمهها رود
از روی خاکها نفس پاشدن نداشت
عریانتر از تن نوهی تو تنی نبود
او روی خاک بود و به تن پیرهن نداشت
در زیر نعل تازه تنش پخشِ دشت شد
صد تکه شد بدن، بخدا یک بدن نداشت
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه_س
#محمود_اسدی
*این مصرع از میثم مومنی نژاد
@abadiyesher