رفتی و سیل ِ اشڪ ، مرا بی امان گرفت
صدها هزار خاطره بعد از تو جان گرفت
رویت بهار بود و وجودت طراوتم
با رفتنت تمام وجودم ، خزان گرفت
همچون نسیم بود حضورت ڪنارِ ِ من
طوفانِ غیبتت ، دلِ من را نشان گرفت
گفتی ڪه طی ڪنم همه دنیا ، ڪنار ِ تو
دنیا تو را گرفت و دلم از جهان گرفت
زد #شعله های تلخ ِ جدایی به جانِ من
از من هرآنچه داشته بودم، همان گرفت
#مریم
«توانِ گفتن ِ آن رازِ جاودانی نیست
تصوری هم از آن باغِ ارغوانی نیست»
برای دیدنِ رویت ، به ڪهڪشانِ خیال
هوایِ پر زدنم هست و آسمانی نیست
حیات ِ واقعی ام با تو می شود معنا
ببین ڪه زنده ام ، اما نه، زندگانی نیست
همیشه منتظرم تا خزان شود آغاز
خزان شدم ولی افسوس، مهربانی نیست
برای ِ چاره ی دردم، فقط سفر باید
ولی چه چاره ڪنم ، این ڪه ڪاروانی نیست
میانِ #شعله بسوزم شبی و دم نزنم
ڪه در جماعت ِ این شهر، قهرمانی نیست
#مریم_شعله_پاش
#تضمین_از_جناب_فاضل
#بهار_۱۴۰۰