از من گذشت و دست برایم تکان نداد
حتی برای بوسه ی آخر زمان نداد
آغوش باز کردم و صیاد کهنه کار
فرصت به قدر لمس تن آسمان نداد
بغضی که وقت رفتن او در گلو نشست
اندازه ی "نرو" به صدایم توان نداد
تصویر تار رفتن او مانده در سرم
میخواستم ببینمش اشکم امان نداد
گیرم در اعتصاب نبودم چه فایده؟
دستی به غیر غصه به من آب و نان نداد
در من هزار شوق ، غریبانه مرده است
"موی سفید را فلکم رایگان نداد"
هرگز امید رد شدن از خاطرات نیست
افسوس ! مرگ روی خوشش را نشان نداد
#شهریار_نراقی
بعد تو هر کس مرا میدید آهی میکشید
آه ! محض شرح حالم بهترین تفصیل بود
#شهریار_نراقی
زندگی جورچینی از غم بود
حل آن سالیان اسیرم کرد..
کودکی تلخ و نوجوانی تلخ
و جوانی نکرده پیرم کرد...
#شهریار_نراقی
زندگی جورچینی از غم بود
حل آن سالیان اسیرم کرد..
کودکی تلخ و نوجوانی تلخ
و جوانی نکرده پیرم کرد...
#شهریار_نراقی
رفت و حالا هزار و یک شب شد
یاد او میکشد بهتن تب را
جز تو ای شعر هیچ کس نشنید
قصههای هزار و یک شب را...
#شهریار_نراقی
ذبح کن با خنده ات این بغض ناهنجار را
خنده هایت میتراشد از دلم زنگار را
میگریزم دائم از تکرار خود در آینه
در نگاه تو فقط میخواهم این تکرار را
خواب دیدم توبه کردم از سیاهی، آمدی
تا بفهمانی به من تعبیر استغفار را
روزه ی دردم در آن دم تا تو را دیدم شکست
هرگز از خاطر نبردم لحظه ی افطار را
در دلم دریای خالی از تکاپو داشتم
قرص ماهم! خوش پراندی خواب دریادار را
#شهريار_نراقى