حاج قاسم تو بگو راز دو چشمانت را
رمزآن نرگس مخمور پریشانت را
راز اعجاز نگاهت که مسیحایی شد
رمز شوقی که دریده است گریبانت را
راز دلدادگی و عشق به فرمان «ولی»
رمز افتادگی و قوت ایمانت را
کار شعر و قلمی نیست که توصیف کند
چشم بیمار تورا، عشق درخشانت را
دل شب، محرم اسرار تو بود و میدید
سر سجاده ی خون، خواندن قرآنت را
تو دراین معرکهی عشق چه دیدی سردار
شرح کن گوشه ای از سختی میدانت را
«عاشقی شیوهی رندان بلاکش باشد»
عشق یعنی که ببازی همه سامانت را...
دست منحوسترین دشمن دین، ابرههوار
خواست خاموش کند نور فروزانت را
غافل از اینکه ابابیل به اعجاز خدا
پاسدارند همه، مکتب تابانت را
نسل داعش همه موراند و یقین میبینند
عزت بیمثل ملک سلیمانت را
خون تو "نصر من الله" شد و غوغا کرد
چشم بگشا و ببین شوکت ایرانت را
چقدر جای تو خالی است و باید بوئید
عطر جاری شده از جانب کرمانت را
«کاش میشد که تو با معجزهای بر خیزی»
کاش میشد که نبینم تن بی جانت را
«کاش میشد نفسی تازه کنی برگردی»
تا دل سیر ببینم لب خندانت را
کمی از وصل بگو...،بزم حسین و عباس...
چقدر بوسه زدی صورت جانانت را؟
پیشکش، یک بدن سوخته با خود بردی
حضرت عشق ببین، تحفهی مهمانت را
به فدایت سر سردار، ابا عبدالله
بپذیر این یل جان داده به دامانت را
#شهیدالقدس
#مرتضی_درزی
@abadiyesher