زبان واژهها سنگین، نگاه واژهها تبدار
هزاران حرف در سینه اسیر لکنت افکار
پریده رنگ آبادی، نشسته گرد ویرانی
دل آزادگان میسوزد از خاکستر اخبار
گرفته پیچک غم را بغل دلتنگی خانه
پرنده اشک میریزد به روی شانهی دیوار
تمام باغها زخمی، تمام نخلها بی سر
تمام بیدها مجنون، تمام سروها بر دار
امان از آتش و از آتش و از آتش و آتش
فلسطین طعمهی آتش، فلسطین طعمهی تکرار
کمیت لحظهها لنگ است، ساعتها همه خسته
سحر تاریک و شب روشن! زمین خورده زمان انگار
نبار ای ابر سربی، رحم کن! باران نمیخواهد،
گل غمرنگ بیگلدان، که تنها مانده در آوار
الا سیمرغ حق! قاف عدالت را اگر دیدی
بگو ای کوه، خم شو بار غم را از زمین بردار
#مارال_افشون
#فلسطین
#شهید_امیرعبداللهیان
@poem12