.
علم حقیقت
اى به تو موجود كتاب وجود
نام تو سرلوحهٔ غيب و شهود
اسم تو از سرّ تو آمد پديد
شاهد آن سورهٔ حشر و حديد
رخصتى ار هست بگويم به رمز
نادرهاى را به اشارات و غمز
از الف اوّل سرّ قديم
بسته زبانند مسيح و كليم
علم حقيقت كه شنيدى است اين
آنچه شنيدى و نديدى است اين
باء نخستين اثر منجلى است
نقطهٔ آن حضرت حيدر على است
چيستى اِى باء كه بردى سَبَق
اوّل هر سوره ز اسماء حق
چيستى اى باء كه اسم عظيم
در تو نهان است چو علم و عليم
قادر فرد ازلى لميزل
برده تو را تا ملكوت علل
چيستی اى باء به غيب و شهود
حلقهٔ وصلى شدهاى در حدود
جنبهٔ خلقىِ تو بىعَد و حد
يافته از غيب تو دائم مدد
در دل هر ذره عيان آمدى
مصدر هر سود و زيان آمدى
جلوه كن اى نقطهٔ اصل و اصيل
تا كه بگويم ز كثيرت قليل
گفت مرا پير خرد در خفا
جامد و بىجان منگر نقطه را
هيمنهاى هست وِ را چون طلب
رشتهاى از غرب به سوى فلك
قالب و لفظ و جسدش در عيان
روح و كمال و دل و عقلش نهان
هست وِ را بال فراز و فرود
هركه بيابد ز من او را درود
ديدن روحش نه به چشم سر است
ماضى و مستقبل او مصدر است
سبعهٔ سياره و آن نُه رواق
گويم و نَبود به من الّا بلاغ
ليك پراكنده به اشعار من
كاش نگردد قلمم دار من
#شیخجعفر_ناصری