چشمم همه شب به آسمان هاست؛ شايد كه قدِ رُخِ تو بينم
زآن گلشنِ سبزِ باخيالت؛ با دستِ نظر گلی بچينم
گر مستِ شرابِ نابِ عشقم؛ ور می زده و خرابِ عشقم
جز بادهء صافی ولايت؛ هرگز نَبُوَد بَساتِ كينم
با يادِ تو هست هر نوايم؛ تنها به غمِ تو آشنايم
گر رند و فقير و بينوايم؛ هستم زِ تو, هر چه هستم اينم
از بادهء عشق مستِ هستم؛ جز جام نديده كس به دستم
وز جمله بتان تو را پرستم؛ فارغ زِ هوای كُفر و دينم
#عابد_خلوت_نشین