جان بر لب ودل بر کف ومعشوق چه آرام
من ماندم و دلتنگی و این حالت ناکام
ناکام رسیدن به وصالت صنم ای دوست
حقا که ز جان دل نَبُوَد در همه ایام
این میگذرد ، آنچه که او با دل ما کرد
خوش نام بُوَد آنکه برایت شده بدنام
آن پر زدن و سوختن من به چه دیدی
پروانه فدا شد ز ره نور سرانجام
حرف و سخن دل بسیار است و زمان کم
حرف دل خود گفتم اما به چه فرجام
#عارف_محسنی