🌸
به دندان گرفتم که از سر نیفتد
که این عشق از دست باور نیفتد
به دندان گرفتم که این سایهی سر
به پای غمی گریهآور نیفتد
دلم گوشهی مسجد آتش گرفته
خدایا که آتش به منبر نیفتد
به کاشی مجروح ایوان بگویید
که بر روی بال کبوتر نیفتد
سر از شوق افتاده تا از مناره
سر شور اللهاکبر نیفتد
دل من دعا کن که چشمی پس از این
به جنگی چنین نابرابر نیفتد
سپردم شهان را به شاه خراسان
مگر کار ایشان به محشر نیفتد
گرفتم به دندان خود چادرم را
بگو روضهخوان یاد معجر نیفتد
#حجاب
#نجابت_ایرانی
#عشق_پاک
#روز_حجاب_عفاف
#واقعه_مسجد_گوهرشاد
✍ #عاطفه_سادات_موسوی
تقدیم به #مادران_شهید
#زبان_حال_مادر_شهید
به صبح چشم سیاه تو عید باید گفت
به سالگرد تو عید سعید باید گفت
شبیه بخت بلند است تا لباس عزا
به رنگ مشکی شالم سپید باید گفت
"عزیز" دادم، عزیزی که بهتر از جان بود
به مادر شهدا هم شهید باید گفت
خدا چنانچه بخواهد به پیش هر داغی
هزار مرتبه "هَل مِن مَّزِید" باید گفت
به دل بریدن و دل بستن به این دنیا
نَبَرد بین حسین و یزید باید گفت
دلم خوش است به تبریک در شهادت تو
که تسلیت به دل ناامید باید گفت
چنان به وعدهی رجعت امید دارم که
به روز وصل تو حبل الورید باید گفت
مسیح ما به تو جانی دوباره خواهد داد
به بازگشت تو عهد جدید باید گفت
#عاطفه_سادات_موسوی
به دندان گرفتم که از سر نیفتد
که این عشق از دست باور نیفتد
به دندان گرفتم که این سایهی سر
به پای غمی گریهآور نیفتد
دلم گوشهی مسجد آتش گرفته
خدایا که آتش به منبر نیفتد
به کاشی مجروح ایوان بگویید
که بر روی بال کبوتر نیفتد
سر از شوق افتاده تا از مناره
سر شور اللهاکبر نیفتد
دل من دعا کن که چشمی پس از این
به جنگی چنین نابرابر نیفتد
سپردم شهان را به شاه خراسان
مگر کار ایشان به محشر نیفتد
گرفتم به دندان خود چادرم را
بگو روضهخوان یاد معجر نیفتد
#عاطفه_سادات_موسوی
#کشف_حجاب
#واقعه_مسجد_گوهرشاد
امشب اسیر باغچه، مدهوش خانهام
گویا نشسته عشق در آغوش خانهام
اینجا میان هر تپش قلب زندگی
پیچیده است نام تو در گوش خانهام
نسپردهاند صورت ماه تو را به ذهن
آیینههای یاد فراموش خانهام
هر شب سکوت بکر تو تکرار میشود
در ضبطصوت عاشق و خاموش خانهام
آه ای درخت بید که مجنونتر از منی
افتاده است زلف تو بر دوش خانهام
از لطف همنشینی با چشمهای تو
خو کرده است خنده به دمنوش خانهام
ای دست گرم عشق بدون حضور تو
غم میشود دومرتبه تنپوش خانهام
#عاطفه_سادات_موسوی
إنا من المجرمین منتقمون...
حضور عقربه حس میشد، زمان اگرچه تعلل داشت
اگرچه درد سخن می گفت،سکوت شوق تکامل داشت
جهان خواب زمستانی،به فکر زخم فرو میرفت
هنوز در وسط دی ماه،حیاط خانهی ما گل داشت
نسیم آمد و بغض آلود درون حوض تنش را شست
چقدر سرخی بکری بود،چقدر رنگ به کاکل داشت
نسیم از تو سخن می گفت، از این که چشم تو روشن بود
از اینکه خاطر آرامت، چقدر عطر گلایل داشت
اگرچه حاجت خود را تو،گرفته بودی و میرفتی
عقیق روی زمین اما هنوز دست توسل داشت
عقیق راز مگویت بود،عقیق زخم عمیقت بود
چقدر بغض تو سنگین بود،چقدر شانه تحمل داشت
نرفته بودی و میرفتی که عشق پشت سرت باشد
که با وجود تو این لشکر همیشه پیش قراول داشت
نرفته بودی و میرفتی که قدس مقصد آخر بود
که جسم خسته و خونینت،هنوز روح توکل داشت
مسیح خواست که برخیزیم به قصد موعظهای تازه
اگرچه لحن یهودا نیز،هنوز مستی الکل داشت
به اعتبار تو پر کردیم، خشاب خشم تلافی را
که قلب مردم آزادی به سمت فتح تمایل داشت
#عاطفه_سادات_موسوی
#نصرمن_الله_وفتح_قریب
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
دلم خوش است به تبریک در شهادت تو
که تسلیت به دلِ نا امید باید گفت
#عاطفه_سادات_موسوی
هدایت شده از شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
عزیز رهبر رفیق مردم رییس جمهور دل کجایی؟
خبر رسیده که باز تنها بر آن شدی تا حرم بیایی
گره به بندکفن زد این غم شراره بر جان من زد این غم
قصیده ی قطعه قطعه گشته،هجا هجا بی صدا چرایی؟
رسیده ای با نگاه نافذ بدون همراهی و محافظ
تو با تمام غریبی خود به چشم این مردم آشنایی
کم است اگرچه سه سال خدمت ، خدا به کار تو داده برکت
گواه این مدعای من شد شکوه یک ماهه ی رجایی
گره به کار جماعت دل رسیده یا ایها المزمّل
مگر که با دست بسته ی تو کند خدایت گره گشایی
حرم قرق شد به پیشوازت بیا برای غبار بوسی
درون آن جامه ی سپیدت بدون عمامه و عبایی
برو کنار در ورودی درست پایین پای مولا
بایست آنجا و نوکری کن تو تا ابد خادم الرضایی
#عاطفه_سادات_موسوی
دلم خوش است به تبریک در شهادت تو
که تسلیت به دلِ نا امید باید گفت
#عاطفه_سادات_موسوی
حضور عقربه حس میشد، زمان اگرچه تعلل داشت
اگرچه درد سخن می گفت،سکوت شوق تکامل داشت
جهان خواب زمستانی،به فکر زخم فرو میرفت
ولی بهانه روییدن هنوز در سر خود گل داشت
نسیم آمد و بغض آلود درون حوض تنش را شست
چقدر سرخی بکری بود،چقدر رنگ به کاکل داشت
نسیم از تو سخن می گفت، از این که چشم تو روشن بود
از اینکه خاطر آرامت، چقدر عطر گلایل داشت
اگرچه حاجت خود را تو،گرفته بودی و میرفتی
عقیق روی زمین اما هنوز دست توسل داشت
چقدر دغدغه ی غزه درون خانه قدم می زد
چقدر بغض تو سنگین بود،چقدر شانه تحمل داشت
نرفته بودی و میرفتی که عشق پشت سرت باشد
که با وجود تو این لشکر همیشه پیش قراول داشت
نرفته بودی و میرفتی که قدس مقصد آخر بود
که جسم خسته ی تو بر خاک ،هنوز روح توکل داشت
مسیح خواست که برخیزیم به قصد موعظهای تازه
اگرچه لحن یهودا نیز،هنوز مستی الکل داشت
به اعتبار تو پر کردیم، خشاب خشم و تلافی را
که قلب مردم آزادی به سمت فتح تمایل داشت
#عاطفه_سادات_موسوی
#نصرمن_الله_وفتح_قریب
#طریق_القدس
#شهید_مقاومت
@abadiyesher
میخواستم دومرتبه باور کنم تورا
چون قصههای کودکی از بر کنم تو را
میخواستم میان هیاهوی زاغها
مشتاق بالهای کبوتر کنم تو را
پیغمبر سکوتی و با سحر این سخن
میآمدم که یک شبه کافر کنم تو را
اما تو یک بغل گل حسرت شدی که من
با دستهای گم شده پرپر کنم تو را
گفتم بیا دوباره شکایت کنم ولی
سودی نداشت زخم مکرر کنم تو را
پرسیدم از خودم که چرا با گلایه.ای
مشغول یک بهانه دیگر کنم تو را؟
ای کاش میگذاشتی ای روزگار خوش
با روسری آبی خود سر کنم تو را
بگذار بگذریم از این قصه هر چه هست
اصلا بنا نبود مکدر کنم تو را
#عاطفه_سادات_موسوی
@abadiyesher
این همه فاصله را دور و برم نگذارید
راه دور است ولی بی خبرم نگذارید
بار دلواپسی و غصهی دلتنگی را
مثل یک زخم روی بال و پرم نگذارید
زودتر از تو اگر مرگ بیاید چه کنم؟
بیش از این دلهره در چشم ترم نگذارید
چله کامل نشد آن عهد ولی پا برجاست
دست روی دل تنگ سحرم نگذارید
من سفر کردهام از صبح به تاریکی خویش
ماه شبهای زمین!!!در سفرم نگذارید
گل لبخند تو در مشت کدامین جمعه است؟
آه ای ثانیه ها سر به سرم نگذارید
#اللهم_عجل_فرجه_وسهل_مخرجه
#عاطفه_سادات_موسوی
@abadiyesher