eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 چه فراوان گله ها دارم از این دل که نپرس چقَدر از سر لج خورده به مشکل که نپرس سر دعوایِ دل و عقل ، دگر خسته شدم چه بساطی شده بین ِ خُل و عاقل که نپرس آنچنان بین دل خسته و آن موعظه گر پرده از روی عداوت شده حائل که نپرس سر درس ادبش گاه بیاموخت ، ولی چقدر حکمت از عقلم شده باطل که نپرس شده خودخواه دل و در نظرش برتر از اوست چقدر گفته به عقل احمق جاهل که نپرس چه ضررها که رساند است دلم در طلبش بس که میرفت به هر مجلس و محفل که نپرس چقدر ، عقل ، الاغِ دلِ کج خواه شد و بار خود را نرسانید به منزل که نپرس مهربان است دلم ، آه به جُرمْ این صفتش آنقدر سوخته اندش همه حاصل که نپرس
✍هوالکریم ......................................................................... مگر عطری ندارند این زمان گلهای شب بو که عطّاران شدند اینگونه بداخلاق و بد خو گل و سنبل مگر شادی نمی بخشند دیگر نمی بینم چرا ؟ حال کسی را شاد و نیکو طبیبان را چه شد دیگر ندارند عشقِ درمان چرا تسکین نمی گیرد دلی با قرص و دارو چه آمد بر سر لب ها و صورت های بت ها چه شد آنانکه درمان می شدند از بوی گیسو چرا صیّاد ، شوقِ صید ِ شهلایی ندارد چه شد دیگر گریزان است از چشمان آهو کسی داند چرا از خاصیت افتاده است عشق ؟ که هیچ عاشق نمی نازد به ناز ماه خوش رو طبیعی نیست بی شک رنگ سرخ لالهء دشت که باطل می شود حکم دلی با سحر و جادو چنان گلبوته ها با بلبلان همرنگ گشتند نمی دانم که زن یا مرد است آن نازک ابرو قناری های دلبسته ، به یک باغ آرمیدند به خود امّا بپیچند از اَلم ، پهلو به پهلو به هر خانه چنان قصری امیری تکیه میداد چرا مینالد اینک پادشاه از دست بانو سمرقند و بخارا نه ، بگوییدم چه شد که نمی بخشد کسی سنگی به مثل خال هندو
✍هوالکریم ......................................................................... مگر عطری ندارند این زمان گلهای شب بو که عطّاران شدند اینگونه بداخلاق و بد خو گل و سنبل مگر شادی نمی بخشند دیگر نمی بینم چرا ؟ حال کسی را شاد و نیکو طبیبان را چه شد دیگر ندارند عشقِ درمان چرا تسکین نمی گیرد دلی با قرص و دارو چه آمد بر سر لب ها و صورت های بت ها چه شد آنانکه درمان می شدند از بوی گیسو چرا صیّاد ، شوقِ صید ِ شهلایی ندارد چه شد دیگر گریزان است از چشمان آهو کسی داند چرا از خاصیت افتاده است عشق ؟ که هیچ عاشق نمی نازد به ناز ماه خوش رو طبیعی نیست بی شک رنگ سرخ لالهء دشت که باطل می شود حکم دلی با سحر و جادو چنان گلبوته ها با بلبلان همرنگ گشتند نمی دانم که زن یا مرد است آن نازک ابرو قناری های دلبسته ، به یک باغ آرمیدند به خود امّا بپیچند از اَلم ، پهلو به پهلو به هر خانه چنان قصری امیری تکیه میداد چرا مینالد اینک پادشاه از دست بانو سمرقند و بخارا نه ، بگوییدم چه شد که نمی بخشد کسی سنگی به مثل خال هندو
🌱🌱🌱 حاجتم را برده بودم صحن سقّای حسین شد اشاره جانب ِ باب الحوائج ، کاظمین
فرزند صفا ومروه هستم ؛ای شام از مقتل و خیمه گاه بستم، احرام جدّم بُوَد احمد آن حبیب ِ یزدان کآیات خدا به قلب وی شد الهام خود وارث ذوالفقار حیدر باشم آن شاهِ عرب اَمیر و عِزِّ اسلام من زاده حضرت بتولم ، ای شهر کز سوی خدا رسیده بر او اِنعام فرزند منا و کعبه هستم ای خلق خورشیدوقمر نژاد وکوکب اَرحام آن جعفر و حمزه از تبارم باشند از صولت ما شکسته گردید اَصنام شهزادِ حسینِ تشنه لب هستم، وای شاهی که نگیرم از فراقش آرام نفرین به تو ای بَلَد که ویران گردی با بانگ رسا بده به اهلت پیغام خاکستر و دودِ آن تنور خود را بر صورت ما چرا بریزند از بام زاری بنما و رخت ماتم بَر کن این را به امیر فاجرت کن اعلام آن رأس که آیه های قرآن میخواند چون میزده چوب خود برآن لب، در جام آن منتقم آن بقیةَ الله از ماست دادند چرا به اهل عترت دُشنام بس کن تو سخن دگر نگو از توهین بهمن" بکن این خطابه را خود اِتمام 🌹🌹🌹
🌹🌸🌻✧❁﷽❁✧🌻🌸🌹 آمدی با خود دلم  را بردی امّا جسم نه برده ای ، یا وصل کن یا رد ، ولیکن قِسم نه جسم ِ بی دل ،  ماهیِ بی آب میماند که عید از نفَس افتاده در شیشه ، ولی از اسم نه 🌹🌹🌹
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ ‌ با اقتدار و با شکوه و سربلندی حتّی میان کوهی از آتش بخندی نامت همیشه جاودان باشد چو ایلم تا داری ای ایران من ، امثال ِ لندی ━━━━💠🌸💠━━━━ ‌
اربعین آمد و صد قافله دل بیتاب است حسرت این همه دل ، قتلگهِ ارباب است هِله بِیکم به یقین نَغمه ای از جنّت بود اینچنین لفظ خوشی روی زمین نایاب است چـایِ سنگـینِ عـراقی چـه گـوارا می شد گر چه نامِ شَه دین سوز دلِ این آب است مسجد کوفه خدایا چه تماشایی داشت اُمّتی تشنهء یک بوسه بر آن محراب است قبرِ مسلِم که شروعِ غم اَرباب است آه نزدِ مختار ، دلِ شیعه ولی شاداب است وای ، ای وای که سَهله چه صفایی دارد عطرِ نرگس به دلِ صحن و لب هر باب است سَفَری کـرده ام آغـــاز بیــا همــراهم چندعمود دگری مانده به آن سرداب است دست بـر سیـنه سَلامش بدهیـم از آنجا شاه ، خود شاهدِ این حرمت و این آداب است ای صدافسوس که جا ماند ، تَن امّا دل رفت هیچ دانی که چه چیز آرزویم در خواب است مُوکبِ حُرّ و حَبیب و اَنَس و اِبراهیم جابر و جَون و زُهَیر و همهء اصحاب است هرکه جا ماند ، دلش رفت به سوی دلبر غم زده با تنِ جا مانده دلِ مهتاب است روضه ات نیست حسین روزیِ هر نابابی شکرِ حق قسمتِ این شب پرهء شبتاب است 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹?🥀🥀🥀🥀
جستجو کردم تو را در شعر هایم مو به مو در غزل هایم فقط دل با تو دارد گفتگو گر کنی افشاگری، رسوایِ شهرم بی گمان لکن از روی محبّت ، دادی ام خود آبرو
✍هوالکریم ......................................................................... فتنه بعد از فتنه می بارد به دلها بخت و اقبال می شود دشوارتر، این آزمون ِ عشق ، هر سال گاه گاهی شد تقلّب نمره آوردیم ، لـکن مرکزِ سنجش که فهمید امتحان را کرد ابطال می کنند اکنون اَلک خوبانِ عالم را " از اَوباش" ممکن است آنی بریزیم از کف و سوراخ غربال چند وقت است عشق پروازم به دل مانند عشّاق گر گشودند این قفس را چون کنم پرواز ، بی بال عارفان را دیده ای پرواز کردند عاشقانه دل بریدن ساده است آیا از این اولاد و اموال گرچه می دانم نباشد آسمان سهم من امّا بر جوانان آرزو در دل نباشد هیچ اشکال خسته ام از غربت و تنهایی آن هم بینِ اقوام کی بپرسندم رفیقان، ماه رویان از دل احوال 🍂🍁🍂
✍ هوالکریم تا که آمد به جهان،نغمهء ایمان بِسرود لرزه انداخت به کاخِ همهء آل یَهود دید چون مادر خود را هدف تهمتِ و فحش اِذنی از حق بگرفت و به مَدد لب بگشود گفتِ آن عبدِ خدایم که مبارک شد و بر روز میلاد و وفات و به خودش داد دُرود تا که مادر زِ همه فُحش و فِتَن داد نجات در تشکر زِ خدایش شده کودک به سجود یاورِ مهدیِ موعود شد آن روحِ خدا اِن یکادی تو بخوان ،کور شود چشم حسود 🌴❄️🏴❄️🌴
✍ هوالکریم .............................................. با رفتنت آرامش از روح جهان رفت گویا زمین آتش گرفت عشق از میان رفت تا دستت افتاد از بدن ، خورشید نالید هر گونه ای احساس ِ لذّت از زمان رفت آغوش یاران سرد شد از این فواصل حسّ شِفا از دست های دلبران رفت از درد ِ تو بیمار ها افتاد بر خاک حتی طبیبان را در این برهه توان رفت رفتی و اشک از دیده ریخت از رفتنت  شمع پروانه ها را حال خوش،  ناگاه عیان رفت هر غنچه ای پژمرد از داغت دلاور سوز دل آلاله ها تا بی کران رفت محراب و منبر بعد ِ تو  از هیبت افتاد روح خوش همبستگی هم از اذان رفت شد امّتی  دلخسته از نادیدنت  ، آه شور و شعف از حال و روز کاروان رفت سردار دلهای مقاوم ، مرد میدان بی تو امان از سینه ی این کودکان رفت تابوت پاکت را جهانی دید ، دی ماه بر روی دست ملّت از پیر و جوان رفت کی می رود از خاطرم روزی که گفتند سرباز میهن از میان دیدگان رفت 🔻🔻🔻 🔻🔻🔻 ══🍃💚🍃═════ ══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم .............................................. از سر خاتَمِ خِلقت چو که افتاد نگین خبر آمد به علی فاطمه شد نقش زمین با شتاب آمده حیدر به بَرِ یاس کبود گاه بر سر زد و گاهی کف خود را به جبین شیر حق تا که به ماهش نظر انداخت شکست با سر افتاد زمین نزد گل پرده نشین گفت زهرا منم آن ، اِبن عَمت چشم گشا سخنی تازه نما با دل غمباره ، همین چون صدایی دگر از فاطمه نشنید علی از سر انداخت عِمامه، تَرک افتاد به دین قهرمان اُحد و بدر و حُنین را چه کسی دیده تا حال به دنیاش کند گریه چنین از غم فاطمه و اشک علی ماه گریست آسمان تیره شد و جنّت فردوس حزین حَسنین را به تسلّا بگرفت است بغل مصطفی با همه یاران به یسار و به یمین زینبین را بگرفتند به آغوش و کنار هاجر و ساره و مریم که نشست اند غمین جِنّیان آمده اند از همه سو بهر عزا قُدسیان ولوله کردند به آن عرش برین یک طرف قابض جان اشک بریزد به فغان یک طرف ضجّه کشد حضرت جبریل امین بهمنا در غم زهرای علی اشک بریز چشم دل باز نما تا که ببینی به یقین کهکشانها و زمین و مَه و خورشید و فلک مرگ و نفرین بفرستند به جان دو لعین 🔻🔻🔻 🔻🔻🔻 ══🍃💚🍃═════ ══🍃💚🍃═════
✍ هوالکریم .............................................. دیگــرم میــل نبــاشـــد بــه کســی گفتــنِ راز بـه جــز از  راز نگهـــدار عــزیــزی  بــه نمــــاز هــر کــه آمــد بــه دلــم ، ره بـَـرَد_آرام کنـــــد نـه کــه تسکیــن ننمــود آه بِیَــفــروخت گــداز مــردم از منفعـت خــویــش تـو را یـــاد کننــد وای اگـر " بـاشَـدَ ت از " جملـه به ایشان نیـاز اگــرت لنــــــگ ببـینـنــد عصــایـــت نــدهنـــد بــه زمینـت بــکشـانـنـد چــو بـاشی بـه فـــراز این چه رسم است به دنیا شده مُد، از سرِ نفع آدمـــی را بـگمــارنــــد ، چــو آن گــــوش دراز چــونـکـه بـالا بنشسـتی بـه فـرودست  نخنـــد گِـرد ِ گِـرد است زمیـن، دور زَنَـد ، نیسـت تـراز خــوب یـا بـد ، گذَرَد عمـر چنـان ســرعـت بـاد بـا همـه نیـک و شـر خلـق بـه هـر گـونـه بسـاز نَـه ، نشـایــد کــه بهــا داد بــه اشــرار در عمـر کـی کنـد رحــم بــه آهــویِ خُتــن ببــر و گـراز 🔻🔻🔻 🔻🔻🔻 ══🍃💚🍃═════ ══🍃💚🍃═════
✍هوالکریم ......................................................................... آسمان غرقِ شَعف گشت و ملائک شادِ شاد ذکر آن افلاکیان شد، یا جواد و یا جواد شور وشوق و وِلوله سرتا سر جنّت فِتاد جمله گویند اهل جنّت، یا جواد و یا جواد رونقِ بازارِ ابلیس امشبی را شد کِساد ذکرِ جمعِ جِنّیان شد یا جواد و یا جواد ایزد امشب لطف و مِهرش را به ما کرده زیاد عالَم اِمکان صدا زد ، یا جواد و یا جواد رَوزنی را از نسیمی بر دلِ دوزخ گشاد شد ندای اهل دوزخ ، یا جواد و یا جواد ضامن آهو به غربت هدیه ها بر خلق داد ذکر بَزم محفلش شد یا جواد و یا جواد هرکسی خواهد بگیرد از رضا امشب مراد از تَهِ دل گوید اکنون ‌، یا جواد و یا جواد شادمان شدابر و باران و مَه وخورشید و باد قمری و بلبل بخواند یا جواد و یا جواد 🔻🔻🔻 🔻🔻🔻 ══🍃💚🍃═════ ══🍃💚🍃═════
✍هوالکریم ......................................................................... می تپد قلبم به سینه ، بی تو امّا سرد می تپد آری بدونت منتـــــها بــــا درد می زند نبـض من امّــا نـامنظّم ، چون ساعتی که بر زمین افتاد و قاطی کرد با تو هستم در خیالم "ما " ولی ای ماه بی تو در بین جماعت هستم اینک فرد آن درختم ، گر تو آیی ، می دهد نوبـر می شود هیزم ، نباشی ، در خزانی زرد خسته و دلبسته ام ، ای صاحب انفاس یک نفس مانده به دل ، آدینه ای برگرد 🔻🔻🔻 🔻🔻🔻 ══🍃💚🍃═════ ══🍃💚🍃═════
گاهی فقط باید که دل کند از علایق گاهی فقط غم میشود سهم دقـایــق گاهی بسوزد باغبان در آتش عشـــق تا بوستانی زنده ماند با شقــایـــــق
✍ هوالکریم ............................................. وقتی حسین را با حسن در صحنه آورد وقتی که جانش را به همراه خودش کرد وقتی که عشق مرتضی در قلب او بود وقتی که آمد با دلِ مردانه آن مرد وقتی خدایش را به لب میخواند احمد وقتی به میدان شد نبی با قلب پر درد وقتی میـان عرصه زهــرا را رسانید آن را که با جان و دلش با ناز پرورد هر کس که دید این صحنه را با ترس و وحشت گفت اُسقفِ نجران به گوشش تند برگرد آری خدا با نقشهء زیبای خود زود کرد آتش دیرینهء این فتنه را سرد
عمّه این سر که به نزدم بِنَهادند ز کیست این همه زخم و تَرک بر دولبش حاصل چیست مِهر او در دلم افتاد به یک لحظه بگو تا که چشمش به من افتاد چرا ساده گریست ؟ 💔😔😔
🌹🌸🌻✧❁﷽❁✧🌻🌸🌹 آنان که چنگ گرگ را در قلب کودک دیده اند دل خون و دل رنجیده آن فهمیده را فهمیده اند ما ملتی آزاده ایم آری جهان  فهمیده است امروز پیروزیم اگر از لاله ها مان چیده اند 🌹•┈┈••✾❀∞🌸∞❀✾••┈┈•🌹
✍هوالکریم .............................................. ای حضرت اُسوهء نجابت ای پَرتوِ سیرهء سعادت ای صاحب منصب شفاعت پروانهء خانهء کرامت ریحانهء گلشنِ ولایت فرزانهء مکتب هدایت خاتونِ زنان اهل جنّت کانون بیان شرع و سنّت ای جوهرِ کوکب و ستاره گنجینهء گنبد و مناره معشوقهء بلبل و کبوتر مقصودهء خادمان کوثر ای جانِ ضریح وصحن وایوان لیلای رَواق و حوض و دربان هـم زهـره و زینب و بتولی زهرایِ غریبهء.........رسولی آرایهء مذهب و اصولی آرامش و زینتِ فصولی محبوبهء جمع انبیایی معصومهء بیت کبریایی هم عمّه و خواهر امامی هم زاده و دختر امامی دُردانهء مهربان عرشی بانویِ فرشتگان عرشی هم بُقعهء جمعِ اهلبیتی* هم کعبهء بیت و شاه بیتی شمعِ شرفی به محفل قم قصد و هدفی به قلب مردم دُرّ و گُهرِ امامِ ....هفتم غمخوارهء مرتضای هشتم بانوی نجیب عترتی تو سرچمهء نور فطرتی تو مِرآت تمامِ عفّتی تو میزان و نِمادِ جنّتی تو 🔻🔻🔻 🔻🔻🔻 ══🍃💚🍃═════ ══🍃💚🍃═════
سید؛ نه کسی گفت که این مرد چه از جامعه خورد نه هیچ کسی گفت که در بستر آسوده بمرد معلوم شد از روز سرآغاز جهادت بخدا دنبال تو می گشت شهادت که تو را یافت و برد
صبحدم سرزدی از مشرق و بیدار شدیم آفتاب، آمدی از شبپره بیزار  شدیم در طلسم همه‌ی شـرک و تبـاهی بودیم باطل السّحر زدی، حرّ و سبک بار شدیم برده ی آدمکِ  ثَعلب و شیطان بودیم یک به یک عاشق و آزاده و سردار شدیم چون اسیر قفس مهره ی دشمن بودیم روح ِ اَلله، دمیدی بـه دل از  یار شدیم با غروب تو نشد نور تو خاموش هنوز جلوه ات هسـت کمی لایق دیدار شدیم ایستادیم مقاوم  بـه امید فرجش گر چه بسیار دل آزرده از اغیار شدیم