دوست دارم موج را در ساحلِ آرام تو
این دلِ دريا كنارِ ساحلی از نام تو
ژرف بودم در نگاه موج چون بر هم زنم
جَزر و مد چَشم با رویِ قمر فرجام تو
دلبری را با گذارِ روز و شب آموختيم
همچو موجیم و غریق یوسف اندام تو
نقش های صد صدف دُرّی کند اکنون عیان
غرق شد لَعل و گهر چون زورقی در کام تو
عشق را ارزان توان دَم زد ولی چون کودکان
عشق بازی میکنم با چَرخشِ ايّامِ تو
عباس رحیمی ۹۵/۳/۵
#عباس_رحیمی
نوایی خوش تر از نای و نفس نیست
بجز بودن کنارت را هوس نیست
اگر چه با تو چون درویش بودم
به جان و دل هوایت را رُبودم
ولیکن صحبتی با دل ندارم
که جز سودای این منزل ندارم
دو چشمانِ خُمار و اَبروان خویش
به تنهایی کُند مو برتنم ریش
به لعل لب اگر لبخند داری ...
ز دلدارت دلی خُرسند داری. ..
نفسها در هوای بی کسی مُرد
بپای عشق در دلواپسی مُرد
بيا اى عشق ، اى درمانِ پُر درد
دلم بيدار كن ، با جانِ پر درد
#عباس_رحیمی
دور است زِ من عاشقی و مهر و خموشی
بیدار دلی کُشته ، به ديدارِ سروشی
عاشق نشدن راستی دل نگزیند
با یار ندیدم ثَمَر و عیشی و نوشی
می خورده ام و مست به تنهایی و ایّام
تا پیروهنی را تو به این قامه بپوشی
سرمست به خوش نامی و با یاد دل آرام
تا چیست مرا سر خوشی و خانه بدوشی
یک چشمِ نظر گَه به نظر تا که چه باشد
تقدیر من و میکده و باده فروشی
هستم زِ تو باقی است جهان دار دو عالم
کم بوده ام و باز به این کافه بجوشی
آه از قسم و عمر کم و بخت خطا کار
میبینم و میمیرم و بی مایه بکوشی
عاشق نشدم , راه نپیموده ام انگار
با خاک در آمیخته شد تن به خروشی
عباس رحیمی..... ۹۵/۴/۱۲
#عباس_رحیمی