eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
----«یا صاحب الزمان (عج)»---- دولتِ احسانِ تو فرخنده باد شمسِ رُخَت بر همه تابنده باد از دلِ تو غصه به دور و لَبَت جایِ شکوفا شدنِ خنده باد چشمه یِ حُبَّت به دلِ عاشقان در همه دم جاری و جوشنده باد لطفِ تو بر قفل و گره هایِ ما در همه احوال گشاینده باد دشمنِ تو هر که بُوَد،هر کجا خسته و آشفته و شرمنده باد لشکرِ شیطان صفتان در بَرَت مضمحل و زار و پراکنده باد هر که نهد پا به رهت دائماً فاتح و پر قدرت و سرزنده باد همچو گدایان به درِ درگهت شاعر و مداح و سُراینده باد دینِ خدا با مددت در جهان زنده و نورانی و پاینده باد
🌺🌺«میلاد صاحب الزمان (عج)»🌺🌺 🌺این دلِ من در شبِ میلادِ تو 🌸زنده شود تا که کند یادِ تو 🌺مرغِ هوایی شود و پر کشد 🌸در پیِ سرمنزلِ آبادِ تو 🌺نیمه یِ شعبان مهِ کامل تویی 🌸در نظرِ عاشقِ دلشادِ تو 🌺یارِ گرفتارِ تو پیوسته هست 🌸منتظرِ یاری و امدادِ تو 🌺صید و اسیرت چو شود در جهان 🌸خوانده شود بنده یِ آزادِ تو 🌺نامِ تو مهدی بُوَد و حاجتِ 🌸ماست جلوداری و ارشادِ تو 🌺کن تو دعایی که اجابت کند 🌸حق به یقین جمله یِ اورادِ تو 🌺با مدد و فضلِ خدا عاقبت 🌸کعبه شود مقصد و میعادِ تو 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
----«یا صاحب الزمان (عج)»---- روزی که یادی از تو در،اندیشه و کردار نیست آن روز اقبالِ خوشی،با عاشقانت یار نیست حس گر نگردی در دلی،آن دل ز انوارِ خدا در روزهایِ مابقی،آکنده و سرشار نیست حتی به شعرِ شاعرِ،اهلِ ولایت،بی سخن از ذکرِ نامِ اعظمت،زیباییِ گفتار نیست گل باشی و با بودنت،عالم گلستان می شود بی عطر و بویت تازگی،در پهنه یِ گلزار نیست دلداده یِ آواره ات،وقتی که دلتنگت شود غیر از دعا سویِ خدا،او را مجالِ کار نیست گر همنشینِ گلشنت،گردد به لطفِ ایزدی زان پس گلی گردد در او،نقش و نشانِ خار نیست تا غائبی از دیده اش،اندوهِ او باشد فزون شور و نشاط و شادی اش،جز لحظه یِ دیدار نیست خورشید و ماهِ آسمان،هستی و گر ظاهر شوی دیگر نشانی از شبِ،تاریک و سرد و تار نیست
----«یا صاحب الزمان (عج)»---- روزی که یادی از تو در،اندیشه و کردار نیست آن روز اقبالِ خوشی،با عاشقانت یار نیست حس گر نگردی در دلی،آن دل ز انوارِ خدا در روزهایِ مابقی،آکنده و سرشار نیست حتی به شعرِ شاعرِ،اهلِ ولایت،بی سخن از ذکرِ نامِ اعظمت،زیباییِ گفتار نیست گل باشی و با بودنت،عالم گلستان می شود بی عطر و بویت تازگی،در پهنه یِ گلزار نیست دلداده یِ آواره ات،وقتی که دلتنگت شود غیر از دعا سویِ خدا،او را مجالِ کار نیست گر همنشینِ گلشنت،گردد به لطفِ ایزدی زان پس گلی گردد در او،نقش و نشانِ خار نیست تا غائبی از دیده اش،اندوهِ او باشد فزون شور و نشاط و شادی اش،جز لحظه یِ دیدار نیست خورشید و ماهِ آسمان،هستی و گر ظاهر شوی دیگر نشانی از شبِ،تاریک و سرد و تار نیست
---«یا صاحب الزمان (عج)»--- بحقِ جدِ اطهر و،به عمه ی فهیمِ خود بحقِ دیده ی تر و،به آن دلِ رحیمِ خود بحقِ جهد و کوششِ،ساقیِ دشتِ کربلا مرا تو میهمان نما،به منزل و حریمِ خود بیا و با ظهورِ خود،عاشقِ دلشکسته را رها ز غصه ها نما،به چهره ی بسیمِ خود ز سویِ حق هدایتِ،بشر به عهده ات بُوَد بیا نشانمان بده،مسیرِ مستقیمِ خود کشتیِ بادبانیِ،میانِ آب مانده را به ساحلِ صفا رسان،به یاریِ نسیمِ خود بگویمت در این زمان،ز جرم و اشتباه ما بارِ دگر گذر نما،به سنتِ قدیم خود برایِ آنکه من شوم،همیشه با تو آشنا به کویِ خویشتن نما،دلِ مرا مقیمِ خود غمِ تو هست بیکران،از این سبب بگویمت به روزهایِ پر غمت،مرا نما سهیمِ خود بهارِ مردمان بیا،جانِ دوباره‌ای رسان به جسمِ ناتوانِ ما،به همتِ عمیمِ* خود *عمیم:تمام،کامل
---«یا صاحب الزمان (عج)»--- دیده بی دیدنِ تو خسته و بی خواب شود دل ز هجرانِ تو آزرده و بی تاب شود از غمِ دوریِ تو در شبِ آدینه ی خویش سر دهم آه و فغان تا دلِ سنگ آب شود خاتمِ حُسن تو می باشی و دانی دلِ ما متمایل به گُل و گوهرِ کمیاب شود در نبودِ تو بُوَد شیعه چو مرغی رنجور که گرفتارِ ستمکاریِ قصاب شود هر ضعیفی که بُوَد زخمی و آواره،کنون خسته از بودنِ در ظلمت و ارعاب شود شیعه باید به رهت رودِ خروشان گردد ورنه در جایِ خودش مانده و مرداب شود گر چه گمنام بُوَد یارِ تو در عرصهِ عشق لیک در راهِ تو زیبنده القاب شود از برایِ فرجت یارِ تو هنگامِ دعا خواستارِ کَرَم و رحمتِ وهاب شود
----«یا صاحب الزمان (عج)»---- بیا و ظاهر نما،خوب ترین خوب را به شیعیان عرضه کن،دولتِ مطلوب را صلح و صفا را نما،نشر در این روزگار محو نما از جهان،ظلمت و آشوب را ز لطف و احسانِ خویش،بخش به یارانِ خویش نادم و بیچاره کن،دشمنِ مغضوب را یوسفِ زهرا بیا،به بویِ پیراهنت روشن و بینا نما،دیده ی یعقوب را صبر به پایان رسید،زود بیا سویِ ما یا که عطا کن به ما،طاقتِ ایوب را دهانِ هر دادخواه،بسته شود گاه گاه بیا و رسوا نما،عاملِ سرکوب را خانه ی دل بی تو شد،منزلِ ویرانه ای به اذن حق نو نما،این دلِ مخروب را رسد تمامِ جهان،ارث به مستضعفان بیا و اجرا نما،آیه ی مکتوب را
🌿🌿🌿یاصاحب الزمان(عج)🌿🌿🌿 پاییزِ غم انگیزی،بی تو پیش رو دارم🍁 جمعه های آن بغضی،مانده در گلو دارم🍂 بی تو ای بهارِ جان،از امیدِ سرشارم🍁 در میانِ دل بندِ،ِنازکی چو مو دارم🍂 پیش از آنکه عمرِ من،سر رسد در این دوران🍁 دیدنِ تو را یک دم،من در آرزو دارم🍂 رسوا به جهان اما،در پناهِ درگاهت🍁 پیشِ هر جهانداری،عز و آبرو دارم🍂 من به شوقِ دیدارت،در میانِ رؤیایم🍁 همچون یارِ تو وقتِ،خوابِ خود وضو دارم🍂 از سرِ حیا ساکت،رو کنم به تو،اما🍁 در وجودِ خود میلِ،حرف و گفتگو دارم🍂 از برایِ تو گاهی،همچو نی شکایتها🍁 از جدایی و ظلم و،طعنه ی عدو دارم🍂 با تو شاد و سرمستم،جامِ باده بشکستم🍁 با تو کی منِ عاشق،دیده بر سبو دارم🍂 جویایِ دلِ زارم،هر لحظه تویی،زین رو🍁 در دلم برایِ تو،حسِ جستجو دارم🍂 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
----«یا صاحب الزمان (عج)»---- وقت تمام گشته و،صحبتِ بیشماری مانده هنوز در دلم،در شبِ بیقراری غروبِ جمعه طی شد و،مجلسِ بی ریایت ختم شد و،به دل بُوَد،گَردِ غم و غباری اگرچه قلبِ من نشد،پاک ولی بدانم جایِ خداست در دلی،که هست انکساری ای که بُوَد حضورِ تو،در دلِ پاک و مؤمن گو به دلِ شکسته ام،قصدِ سفر نداری بیا و پایِ خویش را،بِنِه به چشمِ خیسم تا ز خزان رها شوم،به شوقِ نوبهاری بدونِ بودنت در این،کویرِ بینهایت نیست امیدِ دیدنِ،چشمه و سبزه زاری حسِ وجودِ تو دهد،جان به تنِ نحیفم ای که نویدِ رحمت و،بخششِ کردگاری صاحبِ من پس از خدا،تویی عنایتم کن میانِ خلقِ این جهان،عزت و اعتباری
«میلاد با سعادت آقا صاحب الزمان(عج)» عین الحیاتِ مسلمین ،فرخنده بادا مقدمت ای رهبرِ اهلِ یقین،فرخنده بادا مقدمت در نیمه‌ی ماهِ نبی،ای ماهِ هم نامِ نبی گویم تو را من این چنین،فرخنده بادا مقدمت بعد از طیِ قرن و قرون،در روزِ میلادت کنون دل می شود سویت قرین،فرخنده بادا مقدمت هر کس که باشد یارِ تو ،آماده ی دیدارِ تو گوید به صوتی دلنشین،فرخنده بادا مقدمت در هر دو عالم بی مثال،برتر ز یوسف در جمال طاووسِ فردوسِ برین،فرخنده بادا مقدمت با یادِ تو صبر و ثبات،باشد مداوم در حیات ای بودنت حبل المتین،فرخنده بادا مقدمت انا فتحنا گفته ات،دلداده ات آشفته ات ای خالقِ فتح المبین،فرخنده بادا مقدمت با وصلِ تو گردد جهان،اهداییِ مستضعفان گویند وُراثِ زمین،فرخنده بادا مقدمت
««شب قدر»» بحقِ آن شبانگاهی،که قرآن تو نازل شد نظر بر بنده ای بنما،که عمری از توغافل شد به وقت لیلة القدری،به همراه عزیزانت بیامدسوی درگاهت،بگفتا زار و سائل شد بداند هرگنه کاری،که نادم شد ز اعمالش بشد پاکیزه،در نزدت،از آن پس عبدِ قابل شد از این رو در شبِ فضل و،نزولِ رحمتِ مطلق بشد خواهنده ی لطفت،کنون غرقِ فضائل شد هر آن عبدی که بیماری،بشد سوزنده ی جانش به امشب طالبِ حکمِ،شفایِ سهل وعاجل شد خوشا آنکس که در کارش،گره دید و، در این شبها برایِ راحتِ جانش،به دیدارِ تو نائل شد به دور از درگهت یارب،نبینم رنگِ آرامش به کامم بی تو هر شهدی،در این وادی هَلاهِل شد دلِ بشکسته ی خود را،کنون همراهِ غمهایم به سویت آورم،گویم،برایم کسبِ حاصل شد مرا آگاهی و دانش،عطا بنما،که با آنها تمامِ دین و ایمانم،به درگاهِ تو کامل شد
----«یا صاحب الزمان (عج)»---- باز غمِ فراقِ تو،زد به دلم شراره ای گشت دلیلِ رنجش و ،دردِ دلِ دوباره ای بگویمت چه گویم از،غصه که هست بیکران فقط نمایم این زمان،به درد ها اشاره ای غریقِ بحرِ غم شدم،دل به تو داده ام ولی بیشتر از تو دل دهم،برایِ تخته پاره‌ای بی کسم و نکرده ام،چرا نظر به درگهت مگر بُوَد برای من،در آسمان ستاره ای غافلم و به راهِ خود،به انحراف می روم نما ز رویِ مرحمت،به کارِ من نظاره ای قدرتِ من بُوَد کم و ،برای ظلم بر کسی خوشم که من نبوده ام،به عمرِ خویش کاره ای حلقه ی دردِ عشق را،همچو غلامِ درگهت به گوشِ خویش می کنم،مثالِ گوشواره ای پس از خدا بسویِ تو،آمده ام،رَدَم مکن که غیر از این برای من ،نیست علاج و چاره‌ای
----«یا صاحب الزمان(عج)»---- جمعه و تنگِ غروب است بیا ای شهِ دین وقتِ پروازِ قلوب است بیا ای شهِ دین دلِ ما پر بُوَد از قصه ی پر دردِ فراق موسمِ رفعِ کروب است بیا ای شهِ دین روزِ آدینه بر احوالِ بدان هنگامِ توبه از کلِ ذنوب است بیا ای شهِ دین دیدنت گشته ضروری به محبان،امروز روزِ انجامِ وجوب است بیا ای شهِ دین حقِ آن خالقِ بخشنده که در عمرِ بشر ساترِ کلِ ذنوب است بیا ای شهِ دین همچو نی ناله زنم لیک تنِ نازکِ من تُرد و سوزنده ز چوب است بیا ای شهِ دین روزِ آدینه رسد بانگِ تو از کعبه،کنون روی ما سوی جنوب است بیا ای شهِ دین با امیدی که بُوَد زنده به دلهای غمین حالِ ما عالی و خوب است بیا ای شهِ دین
----«یا صاحب الزمان(عج)»---- قلبِ شکسته گیرد،دائم بهانه ی تو تا آشیان بگیرد،بر آشیانه ی تو تو صاحبِ زمانی،پیوسته جاودانی باشد قرونِ ممتد،عصر و زمانه ی تو تو حاضری و دانی،احوالِ این جهان را در جای جایِ عالم،باشد نشانه ی تو چون آسمان و دریا،هستی بزرگ و زیبا هر مُرده جان بگیرد،در بیکرانه ی تو اندر مسیرِ عشقت،هر کس که پا گذارد چون گوهرِی بگیرد،جا در خزانه ی تو بلبل برایت ای گل،گردیده زار و بی تاب هر صبحدم بخواند،شعر و ترانه ی تو در وقتِ غصه و غم،ای مقتدایِ خاتم باشم گدا و سائل،بر دربِ خانه ی تو آدینه شب اگر من،بر بارگاهِ مهرت حاضر شوم،ببینم،فضلِ شبانه ی تو آزرده حال و نالان،آیم بسویت اما دلشادم از گذشت و،جودِ یگانه ی تو