eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چو صبح رایتِ خورشید آشکار کند ز مهر قبله‌ٔ افلاک زرنگار کند رسید موسمِ نوروز و گاه آن آمد که دل هوای گلستان و لاله‌زار کند سلام صبحتون بخیر و نیکی🌹
جانا بیا که بی تو دلم را قرار نیست بیشم مجال صبر و سر ِانتظار نیست دیوانه این چنین که منم در بلای عشق دل عاقبت نخواهد و عقلم به کار نیست گر خواندنت مراد و گر راندن آرزوست آن کن که رای توست مرا اختیار نیست ما را همین بس‌است که داریم درد عشق مقصود ما ز وصل تو بوس و کنار نیست ای دل همیشه عاشق و همواره مست باش کان‌کس که مست عشق نشد هوشیار نیست با عشق همنشین شو و از عقل برشکن کو را به پیش اهل نظر اعتبار نیست هر قوم را طریقتی و راهی و قبله‌ایست پیش عبید قبله به جز کوی یار نیست
برایم قصه میگوید صدای ساز تنهایی که مانده پشت ابهامت دلم با راز، تنهایی شکایت می کنم ازغم درون دادگاه دل دوباره می برد با خود مرا سرباز ،تنهایی شده همدم به شبهایم درودیوار این خانه وساعت باز میخواند به دل آواز، تنهایی تولد یافت در فصل بهارم عشق بی رنگی ندارد انتها انگار این آغاز ،تنهایی چرا ای آسمان جایی نداری تا رها باشم؟ که با قلبی ترک خورده کنم پرواز ،تنهایی
دل در پی عشق دلبران است هنوز وز عمر گذشته در گمان است هنوز گفتیم که ما و او بهم پیر شویم ما پیر شدیم و او جوان است هنوز
هر چند بهشت صد کرامت دارد مرغ و می و حور سرو قامت دارد ساقی بده این باده ی گلرنگ به نقد کان نسیه ی او، سر به قیامت دارد
ای لـعـل لـبــت بـه دلـنـوازی مشهور وی روی خوشت به ترکتازی مشهور با زلف تو قصه‌ای است ما را مشکل همچون شب یـلـدا به درازی مشهور
شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا غم همنشین من شد و من همنشین غم تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا
تا مهر توام در دل شوریده نشست وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست این غم ز دلم نمی‌نهد پای برون وین اشگ ز دامنم نمیدارد دست
هرگز دلم ز کوی تو جایی دگر نرفت یک‌دم خیال روی توام از نظر نرفت جان رفت و اشتیاق تو از جان به‌در نشد سر رفت و آرزوی تو از سر به‌در نرفت هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت هم بی‌خبر بیامد و هم بی‌خبر برفت در کوی عشق بی‌سروپایی نشان نداد کو خسته‌دل نیامد و خونین‌جگر نرفت عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت کامی نیافت خاطر و کاری به‌سر نرفت شوری فتاد از تو در آفاق و کس نماند کو چون عبید در سر این شور و شر نرفت
‌ دل در پی عشقِ دلبران‌ست هنوز وز عمر گذشته در گمان‌ست هنوز گفتیم که ما و او به‌هم پیر شویم ما پیر شدیم و او جوان‌ست هنوز...
متحیر شده‌ام تا غم عشقت ناگاه از کجا یافت در این گوشهٔ ویرانه مرا @abadiyesher
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است روز دانشجو با تاخیر مبارک😬😁😂😂