.
آفتاب، لبخند می زند!
من باز هم،
دست صبح را، گرفته ام!
کنار هم، چای می خوریم ...
حرف می زنیم ...
باز هم من مانده ام،
و خاطراتی، که تمام رویایش
روی صورت عشق ریخته!
باید کسی،
اشک های دلتنگی پنجره پاک کند!
می خواهم، به خورشید نگاه کنم ...
#عرفان_یزدانی
#پنجره_صبحتون_روبه_عشق
ساعتِ عمر مــن افتاد و دگر کار نکرد
هیچ کس یادی از این ساعتِ بیمار نکرد
#عرفان_یزدانی
برایت هدیه آوردم ، دلی با عطر تنهایی
اگر حتی نخواهی باز هم اصرار خواهم کرد
#عرفان_یزدانی
بی قراری یعنی؛ حسین
قرار یعنی؛
دلی که می شود قرارِ حسین
من قرارِ بی قرارِ حسینم...
#عرفان_یزدانی
روی نگاهت نشسته ام! پلک بگشا ...
صبح در چشمان زیبایت،اتفاق می افتد!
تو می درخشی با خورشید!
که من این همه محو زیبایی ات شده ام
من صبحدم توام بر نگاه غزل فامت ....
#عرفان_یزدانی
#سلام_صبح_دوستانم_درخشان
🌾
عشق باش
بپيچ در تنم
خورشيد باش و مرا بسوزان
بيداد لبخندهای توام
آغوش صبحت را
به رويم بگشا
می خواهم در ييلاق
گرمسيری چشمانت اُتراق کنم...!
#عرفان_یزدانی
#صبح_بخیر