تو را آنگونه میخواهم که باغی باغبانش را
شبیه مادر پیری که می بوسد جوانش را
#علی_سلیمانی
تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم
از آن پس بارها گم کردهام فصل خزانش را...
#علی_سلیمانی
تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم
از آن پس بارها گم کردهام فصل خزانش را...
#علی_سلیمانی
تو در تقويم من روزی نوشتی "دوستت دارم"
از آن پس بارها گم كردهام فصل خزانش را
#علی_سليمانی
تو در تقویم من روزی نِوشتی دوستَت دارم
از آن پس بارها گم کَردهام فصلِ خزانش را...
#علی_سلیمانی
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
تو را آن گونه میخواهم که باغی باغبانش را
شبیه مادر پیری که میبوسد جوانش را
تو را در یک شب بارانی غمگین سرودم که
نمیدانم زمانش را، نمییابم مکانش را
من آن سرباز دلتنگم، که با تردید در میدان
برای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را
پریشانم شبیه پادشاهی خفته در بستر
که بالای سرش میبیند امشب دشمنانش را
تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم
از آن پس بارها گم کردهام فصل خزانش را
پرستویی که با تو هم قفس باشد نمی ترسد
بدزدند آب و نانش را، بگیرند آسمانش را
تو ماهی باش تا دریا برقصد موج بردارد
تو آهو باش تا صیاد بفروشد کمانش را
#علی_سلیمانی