شاهد بوده ای
لحظه تيغ نهادن بر گردن کبوتر را؟
و آبی که پيش از آن
چه حريصانه و ابلهانه، می نوشد پرنده؟
تو آن لحظه ای!
تو آن تيغی!
تو آن آبی!
من...
من آن پرنده بودم!
#علی_صالحی_بافقی
می گذاری به گريه که افتاد
دستش را بگيری
ببوسی
بگذاری روی گونه هات
خطِ اشکش را پاک کنی با پشت دستت
آغوش وا کنی برايش
موهايش را آشفته کنی
لبش را به انگشت نشانه ات بنوازی
شانه هايش را بگيری
زل بزنی در چشمهايش
تا بس کند.
نه عزيزم، گناه دارد طفلکی
عشق هم آدم است.
#علی_صالحی_بافقی
نگو!
نگو که سوار تو مرده است،
ای پريشانی يالهايت،
سرآغاز آشوب آسمان و زمين!
آرام بگير در اين دشتهای بی سم ضربه اسبان.
بگذار خون خشک شده بر گردنت را بشويم.
کاش باز نگشته بودی!
تا اميد بازگشت سوارت،
ادامه زندگی را بهانه باشد.
نگو!
نگو که سوار تو مرده است.
#علی_صالحی_بافقی
نگو!
نگو که سوار تو مرده است،
ای پريشانی يالهايت،
سرآغاز آشوب آسمان و زمين!
آرام بگير در اين دشتهای بی سمضربه اسبان.
بگذار خون خشک شده بر گردنت را بشويم.
کاش باز نگشته بودی!
تا اميد بازگشت سوارت،
ادامه زندگی را بهانه باشد.
نگو!
نگو که سوار تو مرده است.
#علی_صالحی_بافقی