eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نه آهی خیزد از دل تا که سوزد مرغ جانم را نه برقی تا از او گیرم سراغ آشیانم را درین خشکیده باغ آری من آن بی بال و پر مرغم که از هر نوک خاری می‌توان یابی نشانم را نهانی هر شب از شوق تو چون خورشید می‌سوزم نه چون شمعم که آرم بر زبان راز نهانم را چو جان گر در برم آید گهی در دیده گه بر دل چو اشک آرزو بنشانم آن آرام جانم را به محشر هم روم چون سایه دنبالش به امّیدی که بینم بر سر خود سایه‌ی سرو روانم را دل سنگ از شرار ناله‌ی من آب می‌گردد کجا دارند مرغان چمن تاب فغانم را به باد نیستی دادم غبار آرزوها را که بگذارم دمی آرام جان ناتوانم را
بهار آمد و، از خرمی نشانی نیست گلی شکفته به دامان بوستانی نیست سرشک ابر غباری نشست از رخ باغ که از طراوت و لبخند گل نشانی نیست مگر ز خلوت گل پر نمی‌کشد نکهت که گرم شور و نوا مرغ نغمه‌خوانی نیست چه غنچه‌‌ها که شد از جور باغبان پرپر خوش آن چمن که گرفتار باغبانی نیست سکوت مرگ چنان خیمه زد به دامن دشت که در خروش در این دشت کاروانی نیست به گوش غنچه نسیم سحر نهانی گفت : درین چمن گل شاداب و شادامانی نیست درین محیط چنان بسته لب ز بیم صدف که غیر دیده‌ی روشن گهر فشانی نیست مکن اطاعت فرمان اهرمن ور نه تو را به سر بجز از شلعه سایبانی نیست چنان گرفته دلم (قدسی) از وطن که مرا به غیر گوشه ویرانه آشیانی نیست.