گفتنــــی هــا را نگفتـــم تا تَرَک برداشتم
باختــم اینبار دل را گرچـــه ؛تک؛ برداشتم
در گلـــویم گیر کـــرده بغض سخت رفتنت
درد دل را تـا بگــویم نی لبــک برداشتم
تا خبر از مــرگ احساسم به گوش تو رسد
دست بـــردم بی اراده قاصـدک برداشتم
تن به دریا داده بودم غرق چشمانت شدم
از لب دریـــاچه ات قــدری نمک برداشتم
سیب سرخی بودم از دست جــفای روزگار
روی شاخه خون دل خوردم و لک برداشتم
بیت آخـــــر در میـــان واژه هــــای قـــافیه
تا به چشمانت،رسیدم زودشک برداشتم
#فرزاد_هاشمی