eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد کاسه‌ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت از غمت شهریورِ بیچاره حلق‌ آویز شد مهر با بی‌مهری و نامهربانی می‌ رسد مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد بی‌ تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست ؟ بی‌ تو حتی فکر باران هم خیال‌ انگیز شد کاش می‌شد رفت و گم شد در دل پاییز سرد بوی باران را تنفس کرد و عطر آمیز شد آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد  
با آنکه دل سپرده تر از من ندیده ای بی جا و بی دلیل دل از من بریده ای دزدیده اند از لب تو خنده را مگر؟ با اخم‌خود کجای جهان را خریده ای؟ صدها غزل برای تو گفتند شاعران باید تورا احاطه کنم در قصیده ای صیّاد بی قرار و گرفتار چشم صید از دام ما به بام که آخر پریده ای‌؟ کنعان کجا و مصر کجا؟بی سبب مرا از قعر چاه تا دل زندان کشیده ای یارب!دلیل خلقت دیوانه ها چه بود مارا برای خنده ی خلق آفریده ای
با آنکه دل سپرده تر از من ندیده ای بی جا و بی دلیل دل از من بریده ای دزدیده اند از لب تو خنده را مگر؟ با اخم‌خود کجای جهان را خریده ای؟ صدها غزل برای تو گفتند شاعران باید تورا احاطه کنم در قصیده ای صیّاد بی قرار و گرفتار چشم صید از دام ما به بام که آخر پریده ای‌؟ کنعان کجا و مصر کجا؟بی سبب مرا از قعر چاه تا دل زندان کشیده ای یارب!دلیل خلقت دیوانه ها چه بود مارا برای خنده ی خلق آفریده ای