تو بمان با من،
تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش!
من همین یک نفس از
جرعهی جانم باقیست
آخرین جرعهی این جام تهی را
تو بنوش ..
#فریدون_مشیری
🆔@abadiyesher
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم
که دلم بند نفسهای کسی هست که نیست...
#فریدون_مشیری
به صبح خندهات آویزم ای امیدِ محال...
مگر تلافی شبهای
انتظار کنم...!
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
بگذار،که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم
و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال،
پرگیرم ازین بام و به سوی تو بیایم...
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
من، روز خویش را
با آفتاب روی تو،
کز مشرقِ خیال دمیده است
آغاز میکنم.
من با تو مینویسم و میخوانم
من با تو راه میروم و حرف میزنم...
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
تو را دارم ای گل، جهان با من است
تو تا با منی، جان جان با من است
چو میتابد از دور پیشانیات
کران تا کران آسمان با من است
چو خندان به سوی من آیی به مهر
بهاری پر از ارغوان با من است
کنار تو هر لحظه گویم به خویش
که خوشبختی بیکران با من است
روانم بیاساید از هر غمی
چو بینم که مهرت روان با من است
چه غم دارم از تلخی روزگار،
شکر خنده آن دهان با من است.
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
من جهنم زده ام، حسرت سیبی دارم
باز نسبت به شما، حس غریبی دارم
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
بیمارِ خندههای توام
بیشتر بخند
خورشیدِ آرزوی منی
گرمتر بتاب
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
به گمانم نگهم دل به کسی بست که نیست
و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست
همه شهر به دلدادگیام میخندند
که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست
«تو به من گفتی ازین عشق حذر کن» ... آری
و تو گفتی که ره عشق تو سخت است، که نیست
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم
که دلم بند نفسهای کسی هست که نیست...
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
بیمارِ خندههای توام
بیشتر بخند
خورشیدِ آرزوی منی
گرمتر بتاب
#فریدون_مشیری
@abadiyesher